Wednesday 14 December 2011

سناریوی وحی را چه کسی نوشت؟ محمد صورت مبارک را بین دو پستان مبارک فاطمه می گذاشت


22222222222
22222222222222




ورقه بن نوفل فردی بود که محمد را بزرگ کرد او را به خدیجه معرفی کرد ازدواج او را فراهم کرد و سناریو وحی و سایر فیلم نامه را نوشت و محمد این فیلم را اجرا کرد اسناد زیر از سندهای مهم شیعه و سنی است همه آنها قبول دارند ورقه بن نوفل شاعری توانا نیویسنده و مترجم و قدیس مسیحی بود.و محمد بخش مهمی از اوقات خلوت خود را با  او می گذراند. . خدیجه  خود مرید استاد ورقه بن نوفل بود و داستان وحی محمد را خدیجه باور نکرد و محمد گفت برویم هرچه ورقه بن نوفل گفت همان . آندو نزد ورقه رفتند و او تایید کرد که فرشته ناموس به محمد وحی می رساند آنگاه خدیجه اطمینان یافت.
 وقتی ورقه بن نوفل مرد  وحی برای چند ماه یا سال قطع شد که در تاریخ اسلام می گویند دوره انقطاع وحی. محمد بعد از مرگ ورقه بن نوفل آنقدر غمگین و ناامید شد که  چند بار تصمیم به خودکشی گرفت و خدیجه مانع کار شد تا اینکه  داستان هجرت به مدینه پیش آمد و در آنجا فرشتگان وحی جدیدی مانند راهبان یهودی و مجوسی به کمک او آمدند.
و حالا بقیه داستان از وب سایتهای خود معتقدین و مبلغین اسلام:

این 4 نفر از دانایانی بودند که بت پرستی را رد می کردند  اینها اهل علم و دانش و شعر بودند
1-    ورقه بن نوفل سناریو نویس  2- وعبيد الله بن جحش، نماینده محمد نزد شاه حبشه نجاشی  3- وعثمان بن الحويرث، 4- وزيد بن عمرو بن نفيل.
به نقل از سایت شیعه:
 ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی پسرعموی حضرت خدیجه سلام الله علیها بود.  وی از قبیله‌ی قریش و از دانایان و حکیمان و شعرای بزرگ دوره‌ی جاهلیت بود. کتاب‌های ادیان مختلف را خوانده بود و انچیل را به عربی  نوشته بود می‌توانست زبان عربی را با حروف عبرانی بنویسد. قبل از اسلام از بت‌ها دوری می‌کرد و گوشت حیواناتی که برای بت‌ها ذبح می‌شد نمی‌خورد. 
در یکی از اعیاد قریش مردم به دور بتی جمع شده در برابر آن تعظیم می‌کردند. ورقه و سه نفر که به علم و دانش معروف بودند، در گوشه‌ای جمع شدند و از بت‌پرستی آنها انتقاد کردند. 
در اواخر عمر پس از خواندن انجیل و تحقیق درباره‌ی دین مسیحیت، به آیین مسیحیان گروید. وی بر اساس این کتاب و کتب دیگر درباره آینده و نیز پیامبر آخرالزمان پیشگویی می‌کرد؛ از جمله مکرر می‌گفت: مردی از میان قریش از طرف خدا برای هدایت مردم برانگیخته می‌شود و با یکی از ثروتمندترین زنان قریش ازدواج می‌کند. از این لحاظ گاهی به خدیجه می‌گفت: روزی فرا رسد که تو با شریف‌ترین مرد روی زمین وصلت کنی! هر گاه از پیامبران و خدا سخن به میان می‌آورد، با خشم ابوسفیانمواجه می‌شد که از بت‌ها دفاع می‌کرد و می‌گفت که احتیاجی به چنین خدا و پیامبرانی نداریم. 
در جریان ازدواج پیامبر با خدیجه، پس از این که ابوطالب عموی پیامبر خطبه خواند و از فضایل محمد سخن گفت، ورقه از سوی خدیجه به پا خواست و ضمن خطبه‌ای گفت: کسی از قریش منکر فضل شما نیست. ما از صمیم دل می‌خواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم.  ....
منبع از کتاب اعلام زرکلی،‌ ج 30، ص 1134؛ فروغ ابدیت، 197 و 197 
به زبان انگلیسی منبع زیر:

کتابهای معتبر بخاری ، مسلم ، ابن هشام و طبری شرح واقعه را چنین گفته اند :
و سخنان مفتی اهل سنت  در مورد تائید و قرائت این گفتار

آنگاه که محمد صلی الله علیه و آله در غار حراء با خدای خود خلوت کرده بود ، ناگهان ندایی به گوشش رسید که او را می خواند . سر بلند کرد تا بداند کیست ، با موجودی هولناک مواجه گردید . از شدت وحشت و دهشت از خود بی خود شد و در این حال مدت ها ماند . پیامبر صلی الله علیه و آله  به خانه رفت ، ولی با حالتی هراسناک و خود باخته . خدیجه پرسید : تو را چه می شود ؟ گفت : « از آنچه می ترسیدم بر سرم آمد . پیوسته در بیم آن بودم که مبادا دیوانه شوم ، اکنون دچار آن شده ام ! » خدیجه،(که هذیان گویی او را قبول نداشت) او را به خانه ورقة بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت . ورقه  گفت : نگران نباش ، این همان ناموس(فرشته وحی) پیک حق است که بر موسی کلیم نازل شده و اکنون بر تو نازل گردیده است و نبوت تو را نوید می دهد . محمد گفت اکنون دانستم که پیامبرم و آرامش گرفت. (40).
- در متن بیشتر نقل ها علاوه بر آنکه نبوت پیامبر را نوید داده ، آمده است : « ولئن ادرکت ذلک لانصرنک نصرا یعلمه الله ... » ، یا « فان یبعث و انا حی فساعزره و انصره و اؤمن به ... » ، یعنی هرگاه دوران بعثت او را درک کنم به او ایمان آورده او را یاری و نصرت خواهم نمود . محمد بن اسحاق ، سیره نگار معروف نیز اشعاری ازورقه می آورد که کاشف از ایمان راسخ وی به مقام رسالت پیامبر است(48).  برهان الدین حلبی در کتاب « السیرة النبویة » آورده که ورقة بن نوفل چهار سال پس از بعثت بدرود حیات گفت . و از کتاب « الامتاع » ابن جوزی آورده که او آخرین کسی است که در دوران « فترت » ( سه سال نخست نبوت ) وفات یافت  ابن حجر از تاریخ ابن بکار می آورد : روزی ورقه از کنار بلال حبشی عبورمی کرد ، در حالی که قریش او را شکنجه می دادند و او پیوسته می گفت : احد احد .

39 - و کان ورقة قد تنصر و قرا الکتب و سمع من اهل التوراة و الانجیل ( سیره ابن هشام ، ج 1 ، ص 254 ) . و کان امراتنصر فی الجاهلیة و کان یکتب الکتاب بالعبرانیة فیکتب من الانجیل بالعبرانیة ( صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 3 ) .
41 - قاضی عیاض از بزرگان و دانشمندان اندلس بود . ابن خلکان گوید : « کان امام وقته فی الحدیث و علومه والنحو و اللغة و کلام العرب و ایامهم و انسابهم و صنف التصانیف المفیدة ( وفیات الاعیان ، ج 3 ، ص 483 . شماره 511 ) .

42 - انعام 6 : 115 . ر . ک : رسالة الشفا بتعریف حقوق المصطفی ، ج 2 ، ص 112 . شرح ملا علی القاری ، ج 2 ، ص 563 .

43 - ابوالفضل طبرسی ، مجمع البیان ( تفسیر طبرسی ) ، ج 10 ، ص 384 .

44 - طه 20 : 14 - 11 .

45 - نمل 27 : 10 .

46 - انعام 6 : 75 .

47 - صبحی صالح ، نهج البلاغه ، خطبه قاصعه ، شماره 192 ، ص 300 .

48 - سیره ابن اسحاق ، ص 123 . طبقات ابن سعد ، ج 1 ، قسمت 1 ، ص 130 .

49 - ر . ک : سیره حلبیه ج 1 ، ص 252 - 250 .

50 - ابن حجر عسقلانی ، الاصابة فی معرفة الصحابه ، ج 3 ، ص 633 .

51 - همان : ج 3 ، ص 634 . !
تناقض گویی  شیعه و سنی در مورد اینکه اولین فردی که به  محمد ایمان آورد؟خدیجه؟ علی ؟ ورقه بن نوفل؟ ابوبکر؟ کدام؟
مفتی سنی می گوید: ورقه بن نوفل
أن أول من دخل الإسلام بعد بعثة النبى صلى الله عليه وسلم هو ورقة بن نوفل من الرجال وأمنا خديجة من النساء، وأول من دخل الإسلام بعد الأمر بالتبليغ هو أبو بكر رضى الله عنه .انظر : الأوائل فى الإسلام ، د. على السبكى ، أستاذ الدعوة بكلية أصول الدين
.
39 - و کان ورقة قد تنصر و قرا الکتب و سمع من اهل التوراة و الانجیل ( سیره ابن هشام ، ج 1 ، ص 254 ) . و کان امرا تنصر فی الجاهلیة و کان یکتب الکتاب بالعبرانیة فیکتب من الانجیل بالعبرانیة ( صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 3 ) .

عن عائشة قالت حديث طويل أن خديجة أتت بالنبي إلى ورقة بن نوفل وهو ابن عمها كان أمراء تنصر في الجاهلية وكان يكتب الكتاب العبراني فيكتب بالعربية من الإنجيل ما شاء الله أن يكتب فلما مات ورقة فتر الوحي(انقطع) حتى حزن النبي فيما بلغنا حزنا غدا منه مرارا كي يتردى من رؤوس شواهق الجبال لكي يلقي بنفسه فيتبدى له جبريل فقال يا محمد انك رسول الله حقا فإذا طالت فترة(انقطاعه) الوحي غدا لمثل ذلك..
(*) صحيح البخاري باب ما بدئ به صلعم الوحي الرؤيا الصالحة.المسند للإمام أحمد بن حنبل باب مسند عائشة.نهاية الأرب في فنون الأدب للنويري باب ذكر فترة الوحي عن النبي صلعم وما أنزل بعد فترته.

* كان بعد نزول جبريل عليه باقرأ بأسم ربك مكث مدة لا يرى جبريل أي وانما كان كذلك ليذهب ما كان يجده من الرعب وليحصل له التشويق إلى العود ومن ثم حزن لذلك حزنا شديدا حتى غدا مرارا كي يتردى من رؤس شواهق الجبال فكلما أوفى بذروة كي يلقي نفسه منها تبدى له جبريل عليه السلام فقال يا محمد انك رسول الله حقا.. فإذا طالت علية فترة غدا لمثل ذلك.. كي يلقي بنفسه .. وفي فتح الباري أن أبن اسحق جزم بأنها ثلاث سنين قال أبو القاسم السهيلي قد جاء في بعض الأحاديث المسندة أن مدة هذه الفترة كانت سنتين ونصف .. ..
(*) السيرة الحلبية للإمام برهان الدين الحلبي باب بدء الوحي له صلعم.
عن عائشة أن خديجة سألت النبي عن ورقة بن نوفل فقال قد رأيته في المنام فرأيت عليه ثياب بياض فأحسبه لو كان من أهل النار لم يكن عليه ثياب بياض.
(*) المسند للإمام أحمد بن حنبل باب مسند عائشة.
*عن عائشة قالت قال النبي لا تسبوا ورقة بن نوفل فأني قد رأيت له جنة أو جنتين .

چرا نمی گوییم ورقه ابن نوفل اولین مسلمان بود؟

ورقه بن نوفل أول من بشر الرسول عليه الصلاة والسلام برسالته فلماذا لم يكن هوأول من أسلم؟ وهل أسلم؟ ومتى ؟ ومصدرالمعلومات ؟ وجزاكم الله خيرا
الإجابــة
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه أما بعد:

فإن ورقة بن نوفل هو أحد الأربعة الذين اجتمعوا في يوم احتفال قريش بصنم من أصنامهم وتحدثوا فيما بينهم، واجتمعت كلمتهم على أن قريشاً انحرفت عن دين إبراهيم عليه السلام، وأنه لا معنى لعبادة الأصنام، وانطلقوا يبحثون عن دين إبراهيم الصحيح.
وهؤلاء هم: ورقه بن نوفل، وعبيد الله بن جحش، وعثمان بن الحويرث، وزيد بن عمرو بن نفيل.
فأما ورقة فهو قد تنصر وقرأ ما وجد من كتب الأقدمين فاستقر على النصرانية وكان من علمائها.
وأما عثمان بن الحويرث فتنصر وذهب إلى قيصر فأقام عنده حتى هلك.
وأما زيد بن نفيل فكان بمكة متمسكاً بما يظن أنه دين إبراهيم الصحيح حتى توفي.
وأما عبيد الله بن جحش فأدرك الإسلام وأسلم وهاجر إلى الحبشة بزوجته -أم المؤمنين فيما بعد- رملة بنت أبي سفيان رضي الله عنها، فارتد هناك وتنصر إلى أن هلك.
وبعدما أكرم الله تعالى نبيه صلى الله عليه وسلم بالرسالة كان ورقة شيخاً كبيراً قد عمي -كما قال الذهبي - فذهبت إليه خديجة فأخبرته بما جرى للنبي صلى الله عليه وسلم في غار حراء، وكيف جاءه جبريل عليه السلام كما أخبرها الرسول صلى الله عليه وسلم.
فقال ورقة: قدوس قدوس، والذي نفس ورقة بيده إن كنت أصدقتني يا خديجة، لقد جاءه الناموس الأكبر الذي كان يأتي لموسى، وإنه لنبي هذه الأمة، فقولي له: فليثبت... فرجعت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأخبرته بقول ورقة.
وخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم ليطوف بالبيت فلقيه ورقة فقال: يا ابن أخي: أخبرني بما رأيت وسمعت، فأخبره رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال ورقة: والذي نفس ورقة بيده إنك لنبي هذه الأمة، ولقد جاءك الناموس الأكبر الذي كان يأتي لموسى ولتكذبنه، ولتؤذينه، ولتخرجنه ولتقانلنه، ولئن أدركت ذلك اليوم لأنصرن الله نصراً يعلمه، ثم دنا من رسول الله صلى الله فقبل رأسه.. ثم لم ينشب ورقة أن توفي قبل أن يظهر الإسلام.
وروى الترمذي عن عائشة قالت: سئل النبي صلى الله عليه وسلم عن ورقة فقالت له خديجة: إنه كان صدقك، وإنه مات قبل أن تظهر، فقال: رأيته في المنام وعليه ثياب بيض، ولو كان من أهل النار لرأيت عليه ثياباً غير ذلك.
وعن الزهري أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: رأيت لورقة جنة أو جنتين.
وعلى هذا فيكون ورقة رضي الله عنه هو أول من صدق بعد خديجة رضي الله عنها.
وتجد هذه المعلومات وغيرها أكثر تفصيلاً في كتب السيرة والسنة والتفسير ..وخاصة السيرة لابن هشام وسير أعلام النبلاء للذهبي والبداية والنهاية لابن كثير وذلك عند كلامهم على مبعث رسول الله صلى الله عليه وسلم وبداية نزول الوحي.
والله أعلم.

هذا ورقة بن نوفل، وكان قد خرج لما كره عبادة الأوثان إلى الشام وغيرها يسأل عن الدين، فأعجبه دين النصرانية فتنصر، وكان لقي من بقي من الرهبان على دين عيسى ولم يبدل، وتعلم منهم، فلما قابل جبريل عليه السلام رسول الله صلى الله عليه وسلم في غار حراء اللقاء الأول، وعاد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى داره يقول "زملوني زملوني" من روعة اللقاء الأول، اقترحت عليه الزوجة الرؤوم أم المؤمنين خديجة بنت خويلد أن يذهبا إلى ورقة بن نوفل فيعرضا عليه الأمر.روى البخاري في صحيحه بسنده عن عائشة أم المؤمنين قالت: ".. فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ وَكَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعِبْرَانِيَّ فَيَكْتُبُ مِنْ الْإِنْجِيلِ بِالْعِبْرَانِيَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ.
فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ يَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ.

فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى، فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَبَرَ مَا رَأَى. 

فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوَمُخْرِجِيَّ هُمْ.
قَالَ نَعَمْ لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلَّا عُودِيَ وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ.
هذه هي قصة ورقة بن نوفل رضي الله عنه، ولعل من أعظم فوائدها الدليل على أن علماء أهل الكتاب كانوا يعرفون رسول الله صلى الله عليه وسلم بدون عناء وجهد في البحث حيث كانت علامات النبوة وأمارات الرسالة ظاهرة واضحة لمن كان على علم وتبصر في شأنه صلى الله عليه وسلم
مصدر القرآن مصادر هو بحيرة الراهب وورقةابن نوفل من علم النبي صلى الله عليه وسلم منذ الصغر .ابن نوفل من علم النبي صلى الله عليه وسلم منذ الصغر سؤال جر
لمادا انقطع الوحي بعد وفاة ورقة؟ لمادا الحزن على وفاته؟ لمادا اقدم محمد على الانتحار بعد وفاة ورقة اليس نبي من عند الله؟
مصدر القرآن مصادر هو بحيرة الراهب وورقة
هذا قرآن لا ريب فيه تنزيل ورقه بن نوفل القسيس(1) فباي ايات ورقه بن نوفل تكذبان(2) فالكلام هو الكلام و الاسلوب و البيان(3) بل حتي التراكيب و الالفاظ (4) 
فرق بين كلام ورقة بن نوفل وبين كلام القرآن ؟؟
بسیاری از اشعار ورقه بن نوفل در قران گنجانده شده است.
شعر زیر یکی از  شعرهای  ورقة بن نوفل است که به آیات قرانی شباهت دارد :
لَقَدْ نَصَحْت لِأَقْوَامِ وَقُلْت لَهُمْ أَنَا النّذِيرُ فَلَا يَغْرُرْكُمْ أَحَدٌ (1) لَا تَعْبُدُنّ إلَهًا غَيْرَ خَالِقِكُمْ فَإِنْ دَعَوْكُمْ فَقُولُوا بَيْنَنَا جَدَدُ (2) سُبْحَانَ ذِي الْعَرْشِ سُبْحَانًا يَدُومُ لَهُ وَقَبْلَنَا سَبّحَ الْجُودِيّ وَالْجَمَدُ (3) مُسَخّرٌ كُلّ مَا تَحْتَ السّمَاءِ لَهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُنَاوِي مُلْكَهُ أَحَدُ (4) لَا شَيْءَ مِمّا تَرَى تَبْقَى بَشَاشَتُهُ يَبْقَى الْإِلَهُ وَيُودِي الْمَالُ وَالْوَلَدُ (5) لَمْ تُغْنِ عَنْ هُرْمُزٍ يَوْمًا خَزَائِنُهُ وَالْخُلْدُ قَدْ حَاوَلَتْ عَادٌ فَمَا خَلَدُوا (6) وَلَا سُلَيْمَانُ إذْ تَجْرِي الرّيَاحُ بِهِ وَالْإِنْسُ وَالْجِنّ فِيمَا بَيْنَهَا مَرَدُ (7) أَيْنَ الْمُلُوكُ الّتِي كَانَتْ لِعِزّتِهَا مِنْ كُلّ أَوْبٍ إلَيْهَا وَافِدٌ يَفِدُ (8) حَوْضٌ هُنَالِكَ مَوْرُودٌ بِلَا كَذِبٍ لَا بُدّ مِنْ وِرْدِهِ يَوْمًا كَمَا وَرَدُوا (8)


No comments:

Post a Comment