Sunday 6 November 2011

آیات حذف شده و باطل شده


" فکرمتعصب نادان مانند مردمک چشم است:هرچه نوربیشتری به آن بتابانید تنگ تر می شود"

تضادها و تناقض ها در قران انواع مختلفی دارد.
1- آیاتی که در زمان محمد بدلیل تناقض و تضاد آشکار آن باطل شد و از میان رفت به این دسته از آیات آیات شیطانی می گویند که آیات غرانیق از جمله آنها است
2- آیات ناسخ  (باطل کننده ) و منسوخ  (باطل شده ) که در قران هنوز باقی است.
3- آیاتی که در قران با آیات دیگر متضاد و متناقض است.
4- آیاتی در قران که با مطالب کتاب مقدس ادیان توحیدی متضاد و متناقض است.
5- آیاتی که در قران با یافته های صد درصد علمی اثبات شده امروزی متضاد است مانند مطلب قران در مورد حرکت شرقی غربی خورشید و سکون زمین و یا خلقت نوزاد از آب داغی که در کمر مردان است.
6- آیاتی که در قران با روایات محکم نبوی متضاد و متناقض است
7- آیاتی که با حدیثهای امامان و رهبران دینی فرقه های 75 گانه اسلام مغایر و متضاد است.
البته گچ کاران و معماران و رنگ کاران متخصص دین اسلام برای همه این تناقضات حیلیه ها و ترفندهایی عوام فریبانه درست کرده اند اما فرد دانا هرچه جوابها و توجیه های آنها را بیشتر بررسی و کند و کاو  نماید درمی یابد که عجز و درماندگی علمای اسلام تا چه اندازه است و جوابهای کودکانه آنها دلیل دیگری بر تناقضها و تضادهای دایمی است.

 آیات شیطانی  و حذف شده
شیطان آیا توان آن دارد كه در امر قدسی وحی دخل و تصرف كند و حرفهای  خود را به صورت وحی جلوه دهد یا خیر؟

 افسانه غرانیق كه به آیات شیطانى معروف گشته است اساتید متعددی از جمله دکتر جعفرشهیدی در کتاب «جنایات تاریخ»  در سه مجلّد، در سالهای 1327 تا 1329 علامه طباطبایی و استاد سبحانی استاد آیت الله معرفت در كتاب علوم قرآنی در مورد رد غرانیق مطلب نوشته اند .
افسانه غرانیق ، این است که «در آیه ای پیغمبر خدا بتهای مشرکان را ستایش کرده است!» اکنون ناچاریم این افسانه را ابتدا چنانکه برخی از مورّخان اسلام (مانند طبری و ابن سعد) و معدودی از محدّثان (چون ابن حجر عسقلانی در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» و صاحب کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری») به قلم آورده اند، بنویسیم.

 پیامبر  پیوسته در این آرزو بود كه میان او و قریش هم بستگى صورت‏گیرد، از جدایى قوم خویش نگران بود. در یكى از روزها كه او در كنار كعبه نشسته‏بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهى از قریش در نزدیكى او بودند در آن ‏هنگام سوره‏ « نجم ‏» بر وى نازل گردید.
پیامبر همان گونه كه سوره بر وى نازل‏مى‏شد، آن را تلاوت مى‏فرمود: « و النجم اذا هوى، ما ضل صاحبكم و ما غوى، و ما ینطق‏عن الهوى، ان هو الا وحی یوحى، علمه شدید القوى... »، تا رسید به آیه افرایتم اللات والعزى، و مناة الثالثة الاخرى... (1) كه شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آن كه‏پیامبر  پى ببرد، به او القا كرد: « تلك الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى‏» (2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.
مشركان كه گوش فرا مى‏دادند تا این عبارت را - كه وصف آلهه (بت‏ها) مى‏كرد وامید شفاعت آن‏ها را نوید مى‏داد - شنیدند، خرسند شدند و موضع خود را نسبت‏ به مسلمانان تغییر داده،  دست‏برادرى و وحدت به سوى آنان دراز كردند. و همگى‏شادمان گشتند و این پیش آمد را به فال نیك گرفتند. این خبر به حبشه رسید . مسلمانان كه بدانجا هجرت كرده بودند از این پیش آمد خشنود شده، همگى‏برگشتند و در مكه با مشركان برادرانه به زندگى و هم زیستى خویش ادامه دادند.
 برخى نقل‏ها پیامبر به جبرئیل گفت: « آن كه این دو آیه را بر من خواند،در صورت به تو مى‏مانست‏» جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزى هرگز نبوده‏است. بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلى الله علیه و آله بیش‏تر و جانكاه‏تر گردید.گویند:درهمین باره،آیه ذیل نازل شد:
«و ان كادوا لیفتنونك عن الذی اوحینا الیك لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوك خلیلا،ولو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن الیهم شیئا قلیلا،اذن لاذقناك ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لك علینا نصیرا (4) ، نزدیك بود آنان تو را[ با نیرنگهایشان] از آنچه بر تو وحى‏كرده‏ایم بفریبند، تا جز آن چه را كه گفته‏ایم به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به‏دوستى خود برگزینند. و اگر تو را استوار نمى‏داشتیم [و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی] نزدیك بود [لغزش نموده] به سوى آنان تمایل كنى. هر گاه‏چنین مى‏كردى ما دو برابر شكنجه در زندگى دنیا و دو برابر شكنجه پس از مرگ رابه تو مى‏چشاندیم، سپس در برابر ما، یاورى براى خود نمى‏یافتى‏».
این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر مى‏برد تاآن كه مورد عنایت‏حق قرار گرفت و براى رفع اندوه و نگرانى وى این آیه نازل شد:
« و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبی الا اذا تمنى القى الشیطان فی امنیته فینسخ الله مایلقی الشیطان ثم یحكم الله آیاته و الله علیم حكیم(5)، پیامبرى را پیش از تو نفرستاده‏ایم‏مگر آن كه خواسته‏اى داشته باشد كه شیطان در خواسته او القاءاتى نموده ولى‏خداوند آن القاءات را از میان برده پایه‏هاى آیات خود را مستحكم مى‏سازد».
.(آن گاه‏خاطر وى آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتى از وى زایل گردید. (6)
در قـرآن بـه صـراحت در یک جا  هرگونه سلطه ابلیس را بر مؤمنان كه در پناه خدایند نفى مى كند خداوند مـى فـرمـایـد:«  انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربهم یتوكلون » (13) و « ان عبادی لـیـس لـك عـلیهم سلطان »  (14) شیطان خود گوید: « وما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعـوتـكـم فـاستجبتم لی » (15) مرا بر شما سلطه اى نبودجز آن كه شما را خواندم و خود اجابت كردید پس چگونه، ابلیس مى تواند برمشاعر پیامبر اسلام چیره گردد؟
بـه عـلاوه خـداونـد صـیـانـت قـرآن را چـنـیـن ضمانت كرده است « انا نحن نزلنا الذ كر وانا له لحافظون »  (16)  و « لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید » (17) بـنـابـرایـن قـرآن در بـستر زمان، همواره از گزند حوادث در امان خواهدبود هرگز كسى یاراى دست برد، افزودن و كم كردن آن را ندارد پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول، به آن دست برد زند و برآن بیفزاید؟
. آیـه تـثـبـیـت (26) مـقـام عصمت انبیا را ثابت مى كند اگر عصمت ، كه همان عنایت الهى و روشـن گـر راه پـیـامبران است، شامل حال انبیا نبود، لغزش و انحراف به سوى بد اندیشان امكان داشـت قـدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب بااهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است كه ممكن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوى آنان جذب شوند صرفا عنایت الـهـى است كه شامل بندگان صالح خود مى شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه هاى شیطان در امـان نـگـاه مى دارد به هرحال ، آیه تثبیت دلالت دارد بر این كه لغزشى انجام نگرفته و این به دلیل (لولا) امتناعیه است (اگر نبود، چنین مى شد).
                                                              
                                                                                                                                             سایت تبیان
                                                                                                                                      
6- تفسیر طبرى،ج 17،ص 134-131.تاریخ طبرى ج 2 ص 78-7-سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179-178. الروض الانف ج 2 ص 126.جلال الدین سیوطى،الدار المنثور،ج 4،ص 194 و 368-366.ابن حجر عسقلانى،فتح البارى فی شرح البخاری،ج 8،ص 333.
7 - رساله الشفا، ج2، ص117
8- فتح الباری، ج8، ص333
9- تفسیر كبیر فخر رازی، ج23، ص50
10-حیاة محمد، ص129-124
ر.ك. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، صص30-27
                                  

گفتار طبری درباره غرانیق:
«وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او روی گردانده، دوری میکنند، آرزو کرد که خدا آیه ای بفرستد; شاید به وسیله آن به خویشاوندانش نزدیک شود. و با محبتی که به فامیلش میورزید، دوست داشت این خشونت و دشمنی به نرمی و آشتی مبدل شود. نتیجه این آرزو و تلقین به نفس، این شد که: وقتی سوره نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند، همین که به آیه أفرأیتُمُ اللاّتَ وَالعُزّی رسید، شیطان از خیال درونی که پیغمبر درباره نزدیکی به قومش داشت، سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: (تِلکَ الغَرانِیقُ العُلی وَاِنَّ شَفاعَتَهُنَّ تُرتَضی.)(1)
و شیطان در گفته های آنها مداخله و تصرف میکرده! ولی خدا گفته شیطان را باطل و گفتههای خود را استوار میساخته است! آیاتی هم که این تسلیت را در برداشت، نازل شد:

وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسول وَلا نبیّ اِلاّ اذا تَمَنّی ألقی الشیطانُ فیأُمْنیَّتِهِ فیَنْسَخ الله ما یُلقیالشیطانُ ثُمَّ یُحْکِم اللهُ آیاتِهِ والله علیمٌ حکیمٌ(1) «پیش از تو پیغمبری نفرستادیم، جز این که هرگاه آرزویی میکرد، شیطان در آن راه مییافت; پس خدا آنچه را که شیطان القا میکرد، نسخ و آیات خود را محکم میسازد و خدا دانا و حکیم است.» حج : 51
طبری ص 119 و 120، جزء 17 تفسیر طبری، طبع مطبعه میمنیه و ص1192، جلد سوم، تاریخ طبری، تصحیح دخویه.

این افسانه را با اختلاف جزئی از محمد بن کعب قرظی به تنهایی نقل میکند. نقل ابن سعد در «طبقات» نیز به همین مضمون است که ترجمه آن را نیز میآوریم:
سخن صاحب «طبقات» درباره غرانیق:
«وقتی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) دید قریش از او گریزانند، آرزو کرد که کاش آنچه موجب این تنفر شده است بر وی نازل نمیشد. یک روز که در خانه کعبه نشسته بود، سوره نجم را خواند، همین که به آیه أفرأیتم اللاّت والعزّی وَمَناةَ الثالثةَ الأُخری رسید، شیطان به خاطرش انداخت که بگوید: (تلک الغرانیق الأولی، مِنها الشفاعَةُ تُرتَجی.) ـ «اینان خدایان نخستین هستند; از اینها باید امید میانجیگری داشت.») آنگاه سوره را تا پایان خواند و سجده کرد; مردم هم سجده کردند. تنها

2 ـ «آیا پسران از آنِ شما و دختران از آنِ اوست؟ این قسمتی است غیر عادلانه. این بتان چیزی جز نامها که شما و پدرانتان بر آنها دادهاید، نیستند. خدا به آنها نیرویی نداده...» نجم : 27 ـ 19
....پیغمبر از این گفتار متأثر شد و به خانه رفت. شب که جبرئیل نزد وی آمد و او سوره را خواند، جبرئیل گفت: «من این دو جمله را نیاوردهام! در این صورت، به خدا افترا بسته ام؟!»

آنگاه، خدا این آیات را بر او نازل کرد:

واِن کادوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الّذیأوحینا اِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَاِذاً لاتَّخَذُوک خلیلا. ولَوْلا أَنْ ثَبَّتْناکَ لقد کِدْتَ تَرْکَنُ اِلَیهم شیئاً قلیلا. اذاً لأذَقْناکَ ضِعْفَ الحَیاةِ وضِعْفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیر(1)

1 ـ میخواستند از آنچه به تو وحی فرستادهایم، تو را بفریبند تا بر ما، به دروغ چیزی بندی; اگر نبود که تو را استوار ساختهایم، اندکی بدانها میل میکردی; این هنگام دوچندان شکنجه در زندگی و مردن به تو میچشانیدیم و برای خود یاوری نمییافتی. اسری: 75ـ73

2 ـ محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص139 ـ 137; تاریخ طبری، ج3، ص1192، طبع دخویه.

کیفیت دیگر در تفسیرش و از زبان دوسه تن ـجز این دو نفر (محمد بن کعب و محمد بن قیس)ـ نقل کرده که تفصیل آن بدین قرار است:
گفتنی است طبری این موضوع را به «رفیع ابوالعالیه ریاحی» نسبت میدهد.

3 ـ از سعید بن جبیر نقل شده: چون این آیه آمد أفرأیتم اللاّت والعُزّی ...، پیغمبر آن را خواند آنگاه گفت: «تلک الغرانیقُ العُلی واِنّ شفاعتهنّ تُرتجی».

4 ـ از عبدالله پسر عباس در سبب نزول وما أرسلنا من قبلک من رسول... نقل شده: هنگامی که پیغمبر نماز میخواند، داستان خدایان عرب بر او نازل شد. وی آن داستان را خواندن گرفت. کفار بشنیدند و گفتند: «خدایان ما را به نیکی یاد میکند!» آنگاه نزدیک وی رفتند و او میخواند: أفرأیتم اللاّت والعزّی ومناة الثالثة الأُخری. در این وقت، شیطان القا کرد: «اِنَّ تلک الغرانیق العلی منها الشفاعة تُرتجی».(3)
موسی بن عقبه این داستان را در «مغازی» از محمد بن شهاب زهری (و گمان دارم او از پسر عباس) نقل کرده و همچنین ابومعشر نیز آن را در «سیره» از محمد بن کعب قرظی و محمد بن قیس نقل کرده و طبری از او نقل میکند. هرگاه این دو مدرک را نیز اضافه کنیم،(1) «مغازی» ابن شهاب و «سیره» ابومعشر، مدرک نهایی افسانه است. آنگاه مطابق این مدارک، آخرین نفری که داستان غرانیق از او نقل میشود، این شش نفرند:

1 ـ محمد بن کعب قرظی 2 ـ محمد ابن قیس 3 ـ مطلب بن عبدالله بن حنطب 4 ـ رفیع ابوالعالیه ریاحی 5 ـ سعید بن جبیر 6 ـ عبدالله پسر عباس.



1 ـ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ص306، ج8، طبع مطبعه خیریه قاهره، 1325

 از کتابهای: «طبقات» محمد بن سعد، «تاریخ الرسل والملوک» و «تفسیر» ابوجعفر محمد بن جریر طبری سرچشمه گرفته است و هرگاه مدارکی را که ابن حجر نوشته به شمار بیاوریم و بگوییم: طبری این افسانه را از کتاب «سیره» ابومعشر نقل کرده، در آن صورت مدرک نهایی، کتاب «مغازی» موسی بن عقبه و «سیره» ابومعشر میباشد که فعلا هیچ یک از این دو کتاب در دسترس نیست. ولی باز هم این دو نفر گوینده اصلی نیستند; بلکه آنها نیز از محمد بن کعب قرظی و محمد ابن قیس، روایت میکنند.
سایت تبیان


تناقض با علم

آین آیات را بعضی از مسلمانان در قرون 18- 19  و قبلا جزو معجزات علمی قران می دانستند.
سوره ی یس (آیه ی 37)
1- و نیز خورشید تابان ، که بر مدار معین خود ، دائم بی هیچ اختلاف به گردش است برهان دیگر بر قدرت خدای دانا و مطلق است. و در آیه بعدی می گوید : نَه خورشید را شاید که به ماه فرا رسد و نَه شب به روز سبقت گیرد و هر یک بر مدار معینی شناورند !

نتیجه :
- امروزه می دانیم ، این زمین است که بدور خورشید می گردد. در گذشته این طور تصور می شد که خورشید بِدور زمین می گردد ! ولی این که خدا به چنین امری اشراف نداشته باعث تعجب است !
- در ضمن این را هم ، همه خوب می دانند که در کشورهای شمال اروپا مانند فنلاند و سوئد و ... و دیگر مناطق ، توازن شب و روز معنائی ندارد ! زیرا : برخی 6 ماه روز هستند و 6 ماه شب ، و یا بیشتر شب را مشاهده می کنند. واین سبقتی که در آیه ی بالا ذکر شده بیشتر جنبه ی نوشتاری دارد ، زیرا سبقت کاملا محسوس است.

سوره ی رعد (آیه ی 2)
2- خداست آن ذات پاکی که آسمان را چنان که می نگردید ، بدون ستون بر افراشت ،آنگاه با کمال قدرت ، عرش را در خِلفت بر افراشت و خورشید و ماه را مسخر اراده ی خود ساخت که هر کدام در وقت خاص به گردش درآیند.

نتیجه :
در اینجا آسمان را چون جسمی حجیم دانسته ! که بدون ستون برپاست و برای خورشید هم گردش قائل شده است !
اگر منطقی به این مورد نگاه کنیم ، آیا این چنین است ؟

سوره ی بقره (آیه ی 188)
3- ای پیغمبر: اگر از تو سوال کنند ، که سبب بدر وهلال ماه چیست ؟ جواب بده : که در آن تعیین اوقات عبادت حج و معاملات مردم است ونیکوکاری به این نیست ، که از پُشت دیوار به خانه در آیید ، چه این کار ناشایسته است ، نیکویی آن است که پارسا باشید و به هر کار از راه آن داخل شوید و تقوا پیشه کنید که رستگار شوید.

- از شما می خواهم ، به انسجام این آیه توجه کنید ؛ بعد از صحبت از علت بدر وهلال ماه ، بلا فاصله می گوید : نیکو کاری به این نیست که از پشت دیوار به خانه در آیید. این دو چه ربطی به هم دارند! آیات بی سر و ته نظیراین ، در قرآن فراوان است.
- آیا کره ی ماه و زمین میلیاردها سال قبل ، برای تعیین ایام حج و معاملات آفریده شدند؟
- در قسمتی که می گوید به هر کار از راه آن داخل شوید ، منظورش این است که همانندگرائی را ترویج دهید ! یعنی اگر کسی به شما بد کرد ، بد با او رفتار کنید و یا همان ضرب المثل : چشم به چشم ، دندان به دندان !
- آیا به نظر شما خدائی که می گویند : رئوف است و بخشنده ، باید چنین صفاتی داشته باشد ! در این قسمت هیچ گونه عدالت و یا ترویج افکار مثبت را مشاهده نمی کنیم !
سوره ی بقره (آیه ی 28)
4- او خدایی است ، که همه ی موجودات زمین را برای شما خلق کرد ! پس از آن به خلقت آسمان نظر گماشت ! و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت ! و او به همه چیز داناست.

- اگر همه ی موجودات ، برای انسان خلق شدند ، پس موجوداتی که میلیونها سال قبل از خلقت انسان نسلشان منقرض شده بود ، برای چه خلق شدند ؟
- از طرفی انسان جوان ترین مخلوق می باشد ، چگونه موجودات دیگر میلیونها و شاید میلیاردها سال ، زودتر برای او آفریده شدند ؟!
- هیچ فضا نوردی نگفته که آسمان هفت طبقه است !
چرا خداوند ستارگان را خلق فرمود؟

قرآن کریم با ذکر علت آفرینش ستارگان بر دانش ما می افزاید:

و آنها ( شهابها ) را تيرهايى براى شياطين قرار داديم، و براى آنان عذاب آتش فروزان فراهم ساختيم! (5) سورة الملك

ما آسمان نزديك ( پايين) را با ستارگان آراستيم، (6)تا آن را از هر شيطان خبيثى حفظ كنيم! (7)آنها نمى‏توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، (و هرگاه چنين كنند) از هر سو هدف قرارمى‏گيرند! (8)سورة الصافات

خداوند شهاب ها را آفرید تا چون موشک هایی علیه شیاطین به کار روند. و به همان سیره ی قدسیه ، وزارت محترم دفاع جمهوری اسلامی ایران به حول و قوه ی الهی موشک شهاب 3 را برای دفع فتنه و فساد صهیونیسم و استکبار جهانی ساخت.

آسمان چیزی نیست به جز سقف یا سایبانی بر روی زمین:

آسمان را سقف محفوظى قرار داديم; ولى آنها از آيات آن روى‏گردانند. (32)سورة الأنبیاء

(او) آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد... (10)سورة لقمان

آن كس كه زمين را بستر شما، و آسمان را سقفى بالاى سر شما قرار داد...(20) سورة البقرة

حتما اصطلاح "آسمان جُل" را شنیده اید. معلوم میشود که این استعاره ریشه ی قرآنی دارد. خداوند متعال نیزآسمان را جُلی توصیف می فرمایند که برای حفاظت ما بر سر ارض کشیده شده. در مورد اینکه "حفاظت از چه؟" بین علما اختلاف نظر هست. اما آنچه این آیه بر ما مبرهن میکند این است که ما همگی آسمان جّل هستیم.

این آیه دریچه ی دیگری نیز بر روی معرفت کیهان شناسی ما می گشاید: آسمان ستون هایی نادیدنی دارد که با پیشرفته ترین ابزارهای علمی نیز دیده نمی شوند و قابل ردیابی نیستند.

آیا باز هم شک دارید که قرآن کریم سرشار از درّ و گهرهای علمی است؟

سقف آسمان به زلزله ی قیامت فرو می ریزد:

و آسمان گشوده مى‏شود و بصورت درهاى متعددى درمى‏آيد(19)سورة النبأ

آن زمان كه آسمان از هم شكافته شود، (1)سورة الإنفطار

هشدار ایمنی : ذات اقدس باری تعالی قادراست علاوه بر تمام بلایای طبیعی شناخته شده، با شکافتن و فروریختن سقف آسمان نیز ما بندگان گناهکار را به سزای اعمال پلیدمان برسانند. فأعتبروا یا اولی الأبصار!

چرا زمین (مانند فرش) مسطح است و نه(مانند توپ) کروی؟

و زمين را گسترديم; و در آن كوه‏هاى ثابتى افكنديم; و از هر گياه موزون، در آن رويانديم; (19) سورة الحجر

آيا زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم؟! (6)و كوه‏ها را ميخهاى زمين؟! (7)سورة النبأ

خداوند اطمینان می دهد که زمین مانند فرشی مسطح است و کوه ها برای آن که زمین با ما نلرزد بر زمین کوبیده شده اند. تبارک الله احسن الخالقین!

نتیجه ی علمی: اباطیل زمین شناسان در مورد گسل ها را فراموش کنید و خانه های خود را کنار کوه ها بنا کنید. باشد که این میخ های زمین، شما را از بلای زلزال در امان دارند. و چه کم اند پند گیرندگان!
(خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ 6 يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ 7 ) [الطارق]
بچه  از آب داغ خلق شده که در بین پشت و کمرمرد  قرار دارد.
در جای دیگر انسان از آب منی  مرد آفریده شده است در این آیات اشاره ای به اینکه مایع زن هم نقشی در جنین دارد نشده است. تخمدان مرد و زن هیج ربطی به کمر ندارد در قدیم فکر می کرده اند آب منی از داخل ستون فقرات به پنیس راه می یابد و نه از بیضه ها

اعتماد به هواشناسی و سونوگرافی؟ هرگز!

آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست، و اوست كه باران را نازل مى‏كند، و آنچه را كه در رحم‏ ها(ى مادران) است مى‏داند... خداوند عالم و آگاه است(34)سورة لقمان

انسان از خون لخته شده آفریده شده است

اگر باور ندارید که کتاب زیست شناسی دبیرستان شما سرشار از مزخرفات است آیه ی زیر را بخوانید:

سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته)، و علقه را بصورت مضغه ( چيزى شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم; و بر استخوانها گوشت پوشانديم; سپس آن را آفرينش تازه ‏اى داديم; پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است! (14)سورة المؤمنون

سوره ی انعام ( آیه ی 96)
5- و نیز اوست که چراغ ستارگان را برای راهنمایی شما ، در تاریکی های بیابان و دریا ، روشن داشته ! همانا ما آیات خود را برای فهم اهل فکرت ، به تفصیل بیان کردیم!

- بیش از4میلیارد کهکشان وجود دارد ، که هر کدام ، بیش از4 میلیارد ستاره دارند؛ بعضی از آنها ، آنقدر از ما دورند که میلیونها سال طول می کشد ، تا نور آنها به ما برسد؛ آیا پذیرفتنی است که آنها برای راهنمایی ما در بیابان ها و دریاها روشن شده باشند ؟!

سوره ی یونس (آیه ی 5)
6- علت آفرینش ماه و خورشید را وسیله ای برای شمارش سنوات وحساب ایام اعلام می کند!

مثل اینکه ، دلیل بارش باران را تشنگی ماهیان بدانیم !

سوره ی یونس (آیه ی 66)
7- او خداوندی است که شب تار را برای آسایش و روز روشن را مقرر فرمود ؛ که در آن نشانه های قدرت خدا برای مردمی که سخن حق را بشنوند پدیدار است.

- آیا خدا نمی داند ، که در بعضی از جاهای این کره ی خاکی ، 6 ماه شب و 6 ماه روز است؟
- پس درمی یابیم که در قسمت هائی که ، شب بیشتر است ، همیشه آسایش بیشتر است ! و در قسمت هائی که روز بیشتر است ، نابسامانی آن قسمت را فرار گرفته است !
به نظر شما این طور است ، آیا واقعا قابل درک است ، همچنین سخن مضحکی ؟!

سوره ی زخرف (آیه ی 12)
8- آن خدایی که همه ی موجودات عالم را جفت آفریده و برای شما کشتی ها و چهار پایان را در آب و خاک مقرر فرمود.

- اما نَه ؛ همه ی جانوران عالم جفت نیستند. برای مثال تک سلو لی ها از جمله امیب ، دارای جنس نروماده نیستند ؛ وموجوداتی هستند که هردو سلول نر و ماده را با هم دارند (موجودات هرمافرودیست) . و همچنین بسیاری از موجودات تک سلولی نیستند ولی‌ "تک جنس" هستند ، یعنی‌ برای تولید مثل به جنس مخالف نیازی ندارند ، مثل حلزون ها، کرمهای خاکی و غیره...
و نَه کشتی از مخلوقات خداست ، کشتی را انسان ساخته است نه خدا . -

سوره ی حج (آیه ی 65)
9- و آسمان را دستور او نِگه داشته که بر زمین نیُفتد !
آیا آسمان جسمی حجیم است ، که قابل اُفتادن باشد؟ -

سوره ی کهف (آیه ی 84-100)
10- ما او را در زمین تمکین و قدرت بخشیدیم ، او هم از آن رشته و وسیله ی حق پیروی کرده و موفقییتها می یافت ، تا هنگامی که به مغرب رسید ، جایی که خورشید را چنین یافت که در چشمه های آب تیره رُخ نهان می کند.
در کجای دنیا خورشید ، در چشمه های آب تیره غروب می کند ؟!

سوره ی بقره (آیه ی 221)
11- و سوُال کنند از تو دربارهُ عادت ماهانه زنان بگو آن رنجی است برای زنان!
- آیا عادت ماهانه ، چیزی به جز نشان دهنده کار دستگاه تناسلی زنان است ؟
این رویکرد ، نتیجه ی طبیعی کارکردِ ، هورمونهای خاص است. آیا مراد از این خون ریزی ، رنج برای زنان است؟ اگر اینطور است خدای بد جنسی داریم !
- به چه دلیلی باید رنج برای زنان اتخاذ بشود ؟ آیا این تعبیر همان حق و عدالت خداست ، که وِرد زبان مذهبیون است ؟!
سوره ی آل عمران (آیه ی 12)
12- نشانه و آیتی از لطف خدا به شما موُمنین ، این است : که چون دو گروه با یکدیگر روبرو شوند ، گروه موُمنان را کافران دو برابر به چشم خود بینند ! وخداوند یاری و توانایی دهد به هر که خواهد ، البته به این آیت الهی اهل بصیرت اعتبار جویند.
- طبق این آیه ، پیروز شدن در جنگ ها هم وابسته به خواست خداست! و تاکتیک نظامی و مهارت و تعداد نفرات نقشی ایفا نمی کند ! معلوم نیست چرا لشگر حسین ، در چشم دشمنان دو برابر نشد !؟ در صورتی که حتی دو برابر شدن تعداد نفراتش ، باز هم دردی دوا نمی کرد. خواست خدا بوده که نوه ی محمد ، شکست بخورد !؟

سوره ی نسا ء (آیه ی 11)
13- حکم شما در حق فرزندان شما این است : که پسران دو برابر دختران ارث برند و اگر دختران بیش از دو نفر باشند ، فرض هم دو ثلث تَرکه است و اگر یک نفر باشد ، نصف و فرض هر یک از پدر و مادر ،سدس تَرکه در صورتی که میّت را فرزند باشد و اگر فرزند نباشد و وارث منحصر به پدر و مادر باشد ، در این صورت مادر یک ثلث تَرکه و اگر میّت را برادر باشد ، در این فرض مادر سدس خواهد بُرد. پس از آنکه حق وصیّت و دین ، که به مال میّت تعلق گرفته استثنا شود.

- بنا به این آیه ، اگر مَردی بمیرد وهمسر، پدر ، مادر و دو دختر داشته باشد ، سهم ارث آنان به این قرار خواهد بود : همسر 8/1 مادر6/1 پدر6/1 دختران3/2 ؛ اگر نسبتهای زیر را جمع کنید متوجه ی اشتباه این عالم عالمان خواهید شد : 8/1+6/1+6/1+3/2=3/7 ملاحظه می فرمایید که کسر بزرگتر از واحد شد !
- در ضمن به چه دلیلی ، پسر باید دو برابر، سهم بِبَرد ؟ این فرق برای چیست ؟
اگر این چنین است ، این موضوع بر بی عدالتی خدا می افزاید .

سوره نساء (آیه ی 12)
14- سهم ارث شما مردان از تَرکه زنان نصف است ، در صورتی که آنها را فرزندی نباشد و اگر فرزندی باشد ، ربع خواهد بود ! پس از خارج کردن حق وصّیت دینی ، که به دارایی آنها تعلق گرفته و سهم ارث زنان ربع تَرکه ی شما مردان است ! اگر دارای فرزند نباشید و چنانچه فرزند داشته باشید ، ثمَن خواهد بود ، پس از ادای حق وصیّت و دین شما و اگر مَردی بمیرد ، که وارثش کلاله ی او باشد (برادر و خواهر امی ، یا هر خواهر و برادری) یا زنی بمیرد ، که وارثش یک خواهر یا برادر باشد ، در این فرض سهم ارث هر یک از آنها سدس خواهد بود و اگر بیش از یک نفر باشد ، همه ی آنها ثلث تَرکه را به اشتراک ،به ارث برند.

سوره ی نساء (آیه ی 176)
15- ای پیغمبر کلاله فتوا خواهند ، بگو خدا چنین فتوا می دهد که هر گاه کسی بمیرد و فرزند نداشته باشد و او را خواهری باشد ، او را نصف تَرکه است و او نیز از خواهر ارث بُرد ، اگر خواهر را فرزندی نباشد و اگر میّت را دو خواهر باشد آنها را دو ثلث تَرکه است و اگر میّت را چندین خواهر و برادر است ، در این صورت ذکور دو برابر اناث ارث می برند.

نتیجه :
- از سه آیه ی بالا چنین بر می آید :
که اگر مردی بمیرد ، همسر ، مادر و خواهرش را به عنوان وارثین به جا بگذارد؛ بنا بر
آیه ی12 :همسرش 4/1و بنا بر آیه ی 11 :مادرش 3/1 و بنا به آیه ی 176 :خواهران3/2 ارث می برند. بار دیگر نسبت ها را با هم جمع می کنیم اگر همه ی این نسبت ها را در یک عدد ثابت ضرب کنیم و بعد آنها را با هم جمع کنیم ، ملاحظه می کنید که باز هم کسر بزرگتر از واحد خواهد شد !
- در ضمن پیچیده گی این موضوع و طرز عنوان کردن این مورد ، طوری است که شاید یک سری از مومنین سینه چاک ، قدرت درک آن را نداشته باشند ! و همین با کلمات بازی کردن و عوام فریبی و شیاد بازی هاست که می تواند انسان ها را گمراه کند ! انسان ها با چشم و گوش بسته ، یک بسته به اسم خدا و مذهب را از پیشینیان خود به ارث بُرده اند و کوچکترین تحقیقی در مورد این موازین نمی کنند و نکرده اند !
جستجو نمی کنند که دریایند که آیا این بسته محتوی منطقی در بَر دارد و یا پُر از خرافه و تصویر سازی است ! در واقع هیچ گاه نخواستند ، زیرا ضعیف بوده اند و همیشه خواسته اند که در برابر مشکلات خود را به جائی وصل کنند.
انسان ضعیف از تاریکی و مقابله با مشکلات زندگی می ترسد و همین ترس قطعا برای او مشکل آفرین می شود !؟
همین ویژگی ها باعث شده که شیادین مذهبی ، مکر خود را قالب داده اند و آن را علیه انسان های ساده لوح استفاده می کنند و کرده اند !
مکر خود را در قالب خدا و مذهب و هزار و یک چیز پوچ ، به خورد انسان های ضعیف حال داده اند !
اگر ما هر کدام روزی چند دقیقه ، به مسائل ایدئولوژی ، منطقی نگاه کنیم ، هیچ وقت تسلیم خرافه نمی شویم و اصل را هویت قرار می دهیم و یا ورود به دریای انسانیت ، برای آینده حال و دورتر ، برنامه ریزی اثربخش ، انجام می دهیم.
آیات و کلمات ناسخ(باطل کننده ) والمنسوخ  (باطل شونده ):
 آیا کلمات و دستورهای خدا با کلمات جدید باطل می شود ؟
.لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللهِ  1- باطل نمی شود
(سورة يونس 10: 46).
لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ
(سورة الكهف 18: 27).
وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (سورة النحل 16: 101) .
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّ الهُ لَحَافِظُونَ (سورة الحجر 15: 9) .
يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أَمُّ الكِتَابِ. (سورة الرعد 13: 39)
جاء في سورة البقرة 2: 106 مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ . وجاء في سورة النحل 16 :101 وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ . وجاء في سورة الرعد 13: 39 يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أَمُّ الكِتَابِ . وجاء في سورة الحج 22: 52 فَيَنْسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ .
أ- تعريف النسخ
-1 لغة: الإزالة. يقال: نسخت الشمس الظّل، أي أزالته. ويأتي بمعنى التبديل والتحويل، يشهد له قوله تعالى: {وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ} [النحل: 101].
-2 اصطلاحاً: رفع الحكم الشرعي بدليل شرعي متأخر. فالحكم المرفوع يسمى: المنسوخ، والدليل الرافع يسمى: الناسخ، ويسمى الرفع: النسخ.
فعملية النسخ على هذا تقضي منسوخاً وهو الحكم الذي كان مقرراً سابقاً، وتقتضي ناسخاً، وهو الدليل اللاحق.
ب- شروط النسخ.
-1 أن يكون الحكم المنسوخ شرعياً.
-2 أن يكون الدليل على ارتفاع الحكم دليلاً شرعياً متراخياً عن الخطاب المنسوخ حكمه.
-3 ألا يكون الخطاب المرفوع حكمه مقيداً بوقت معين مثل قوله تعالى:
{فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ} [البقرة:109] فالعفو والصفح مقيد بمجيء أمر الله.:
-2 ومن الحكم أيضاً التخفيف والتيسير: مثاله: إن الله تعالى أمر بثبات الواحد من الصَحابَة للعشرة في قوله تعالى: {إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ} [ الأنفال:65] ثم نسخ بعد ذلك بقوله تعالى :{الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ} [الأنفال:66] فهذا المثال يدل دلالة واضحة على التخفيف والتسير ورفع المشقة، حتى يتذكر المسلم نعمة الله عليه.
-3 مراعات مصالح العباد.
-4 ابتلاء المكلف واختباره حسب تطور الدعوة وحال الناس.
د- أقسام النسخ في القرآن الكريم
-1 نسخ التلاوة والحكم معاً.
رُوي عن السيدة عائشة أنها قالت: كان فيما نزل من القرآن:”عشر رضعات معلومات يحرّمن ” فنسخن خمس رضعات معلومات، فتوفي رسول الله صلى الله عليه وسلم وهي مما يقرأ من القرآن”. ولا يجوز قراءة منسوخ التلاوة والحكم في الصلاة ولا العمل به، لأنه قد نسخ بالكلية. إلا أن الخمس رضعات منسوخ التلاوة باقي الحكم عند الشافعية.
-2 نسخ التلاوة مع بقاء الحكم.
يُعمل بهذا القسم إذا تلقته الأمة بالقبول، لما روي أنه كان في سورة النور: “الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما نكالاً من الله والله عزيز حكيم “، ولهذا قال عمر: لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبتها بيدي.
وهذان القسمان: (1- نسخ الحكم والتلاوة) و (2- نسخ التلاوة مع بقاء الحكم) قليل في القرآن الكريم، ونادر أن يوجد فيه مثل هذان القسمان، لأن الله سبحانه أنزل كتابه المجيد ليتعبد الناس بتلاوته، وبتطبيق أحكامه.
-3 نسخ الحكم وبقاء التلاوة.
فهذا القسم كثير في القرآن الكريم، وهو في ثلاث وستين سورة.
مثاله:
-1 قيام الليل:
المنسوخ: قوله تعالى: {يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمْ اللَّيْلَ إِلا قَلِيلا * نِصْفَهُ أَوْ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلا}[المزمل: 1- 3].
الناسخ: قوله تعالى: {إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَي اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنْ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْ الْقُرْآنِ} [المزمل:20].
النسخ: وجه النسخ أن وجوب قيام الليل ارتفع بما تيسر، أي لم يَعُدْ واجباً.
-2 محاسبة النفس.
المنسوخ: قوله تعالى: {وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ}
[البقرة: 284].
الناسخ: قوله تعالى: {لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا} [ البقرة:286 ].
النسخ: وجهه أن المحاسبة على خطرات الأنفس بالآية الأولى رُفعت بالآية التالية.
-3 حق التقوى.
المنسوخ: قوله تعالى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ} [آل عمران: 102].
الناسخ: قوله تعالى: {فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ} [التغابن: 16].
النسخ: رفع حق التقوى بالتقوى المستطاعة.
- ما الحكمة من نسخ الحكم وبقاء التلاوة؟
-1 إن القرآن كما يتلى ليعرف الحكم منه، والعمل به، فإنه كذلك يُتلى لكونه كلام الله تعالى، فيثاب عليه، فتركت التلاوة لهذه الحكمة.
-2 إن النسخ غالباً يكون للتخفيف، فأبقيت التلاوة تذكيراً بالنعمة ورفع المشقة، حتى يتذكر العبد نعمة الله عليه.
هـ- النسخ إلى بدل وإلى غير بدل
-1 النسخ إلى بدل مماثل، كنسخ التوجه من بيت المقدس إلى بيت الحرام: {قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا} [البقرة :144].
-2 النسخ إلى بدل أثقل، كحبس الزناة في البيوت إلى الرجم للمحصن، والجلد لغير المحصن. ونسخ صوم عاشوراء بصوم رمضان.
-3 النسخ إلى غير بدل، كنسخ الصدقة بين يدي نجوى الرسول صلى الله عليه وسلم.
-4 النسخ إلى بدل أخف: مر معنا في الأمثلة السابقة ( قيام الليل ).
و- أنواع النسخ
النوع الأول: نسخ القرآن بالقرآن، وهو متفق على جوازه ووقوعه.
النوع الثاني: نسخ القرآن بالسنة وهو قسمان.
-1 نسخ القرآن بالنسبة الآحادية، والجمهور على عدم جوازه.
-2 نسخ القرآن بالسنة المتواترة.
أ- أجازه الإمام أبو حنيفة ومالك ورواية عن أحمد، واستدلوا بقوله تعالى: {كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمْ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ} [البقرة: 180] فقد نسخت هذه الآية بالحديث المستفيض، وهو قوله صلى الله عليه وسلم: ” ألا لا وصية لوارث ” ولا ناسخ إلا السنة . وغيره من الأدلة .
ب- منعه الإمام الشافعي ورواية أخرى لأحمد، واستدلوا بقوله تعالى: {مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا} [البقرة: 106] قالوا: السنة ليست خيراً من القرآن ولا مثله.
النوع الثالث: نسخ السنة بالقرآن: أجازه الجمهور، ومثلوا له بنسخ التوجه إلى بيت المقدس الذي كان ثابتاً بالسنة بالتوجه إلى المسجد الحرام. ونسخ صوم عاشوراء بصوم رمضان.
المثال الأول

(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ) (البقرة:234)
(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَجاً وَصِيَّةً لِأَزْوَجِهِمْ مَتَعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) (البقرة 240)
المثال الثاني

ننظر إلى الآيتين من سور النساء
(وَالَّاتِي يَأْتِينَ الْفَحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً) (النساء:15)
( وَالَّذَانِ يَأْتِيَنِهَا مِنْكُمْ فَئاذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً) (النساء:16)
.
(فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَتِ مِنَ الْعَذَابِ) (النساء: من الآية25)
المثال الثالث

(وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَو تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) (البقرة:284)
وقالوا نسختها الصّورة القرآنية التالية :
(لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ) (البقرة: من الآية286).
.
المثال الرابع

وزعموا أيضا أن الصّورة القرآنية التالية منسوخة :
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى) (البقرة: من الآية178).
وقالوا نسختها الآية الكريمة التالية :
(وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (المائدة:45)
*  *  *  *  *
المثال الخامس
وزعموا أيضا أن الآيتين التاليتين منسوختان :
(يأيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (البقرة:183)
(أَيَّاماً مَعْدُودتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (البقرة:184)
نسختهما الصورة القرآنية التالية :
( فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَر) (البقرة: من الآية185)
*  *  *  *  *
المثال السادس

ولننظر إلى النص القرآني التالي :
(يأيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) (لأنفال:64)
(يأيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صبِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ) (لأنفال:65)
(االئـــنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّبِرِينَ) (لأنفال:66)
أن الآية الثالثة من هذا النص ناسخة للآية الثانية
*  *  *  *  *
المثال السابع

الآية الثانية ناسخة للآية الأولى في النص القرآني التالي :
(يأيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (المجادلة:12)
(ءأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَكُمْ صَدَقَتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلوةَ وَآتُوا الزَّكَوةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (المجادلة:13)
(يأيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا إِذَا تَنَجَيْتُمْ فَلا تَتَنَجَوْا بِالْأِثْمِ وَالْعُدْوَنِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ) (المجادلة:9)
(إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَنِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ ءامَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) (المجادلة:10)
*  *  *  *  *
المثال الثامن

الصورة القرآنية التالية منسوخة :
(يَسْئَلونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَفِعُ لِلنَّاسِ) (البقرة: من الآية219)
هذه العبارة القرآنية تحرم الخمر وذلك بالتتناقض مع الصورة القرآنية التالية :
(قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْأِثْم) (لأعراف: من الآية33).
*  *  *  *  *
المثال التاسع

وزعموا أيضا نسخ الصورة القرآنية التالية :
(لا تَقْرَبُوا الصَّلوةَ وَأَنْتُمْ سُكَرَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ) (النساء: من الآية43).
(فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلوةَ إِنَّ الصَّلوةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَباً مَوْقُوتاً) (النساء: من الآية103).
*  *  *  *  *
المثال العاشر

وزعموا أيضا أن الآية الكريمة التالية منسوخة :
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَسِعٌ عَلِيمٌ) (البقرة:115)
.
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ) (البقرة:114)
(وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وسِعٌ عَلِيمٌ) (البقرة:115)
(وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) (البقرة:148) =
(وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (البقرة:149)
(وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ) (البقرة:150)
(وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) (البقرة: من الآية150)
*  *  *  *  *
( وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْه) (البقرة: من الآية143).
( فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَه) (البقرة: من الآية144)
أولاً: عيوب الناسخ والمنسوخ
القرآن وحده من دون سائر الكتب الدينية يتميز بوجود الناسخ والمنسوخ فيه، مع أن كلام الله الحقيقي لا يجوز فيه الناسخ والمنسوخ:
لأن الناسخ والمنسوخ في كلام الله هو ضد حكمته وصدقه وعلمه. فالإنسان القصير النظر هو الذي يضع قوانين ويغيرها ويبدلها بحسب ما يبدو له من أحوال وظروف. لكن الله يعلم بكل شيء قبل حدوثه. فكيف يقال إن الله يغيّر كلامه ويبدله وينسخه ويزيله؟ أليس من الأوفق أن ننزه الله فنقول لَيْسَ اللّهُ إِنْسَاناً فَيَكْذِبَ، وَلَا ابْنَ إِنْسَانٍ فَيَنْدَمَ ؟ (عدد 23: 19).
لأن الناسخ والمنسوخ ليس له وجود في اليهودية ولا المسيحية. قال المسيح: لَا تَظُنُّوا أَنِّي جِئْتُ لِأَنْقُضَ النَّامُوسَ أَوِ الأَنْبِيَاءَ. مَا جِئْتُ لِأَنْقُضَ بَلْ لِأُكَمِّلَ. فَإِنِّي الحَقَّ أَقُولُ لَكُمْ: إِلَى أَنْ تَزُولَ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ لَا يَزُولُ حَرْفٌ وَاحِدٌ أَوْ نُقْطَةٌ وَاحِدَةٌ مِنَ النَّامُوسِ حَتَّى يَكُونَ الكُلُّ (متى 5: 17-18).
لأن الناسخ والمنسوخ يفتح باب الكذب والادعاء، فإذا قال مدَّعي النبوة قولاً وظهر خطؤه، أو إذا اعترض سامعوه عليه قال إنه منسوخ ويأتي بقولٍ آخر فَيَنْسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ (سورة الحج 22: 51).كما ينسخ إله محمد ما يلقيه عليه من قرآن (سورة البقرة 2: 106
لأن محمداً اعتبر الناسخ والمنسوخ مِن نفس كلام الله. فهل كان المنسوخ كلاماً إلهياً مكتوباً في اللوح المحفوظ؟ وهل يترتب على نسخه في القرآن نسخه أيضاً في اللوح المحفوظ؟ وكيف يسمح الله لكلامه العزيز بالزوال والاهمال؟ وإلا فلماذا كتب؟
لأن الناسخ والمنسوخ متغلغل في جميع أجزاء القرآن بحيث يتعذر على الراسخين في العلم معرفة الناسخ والمنسوخ بطريقة لا تقبل الشك، مما يجعل أقوال القرآن مبهمة ملتبسة. فقد قالوا إن السور التي دخلها المنسوخ ولم يدخلها ناسخ هي أربعون سورة، أولها الأنعام ثم الأعراف، يونس، هود، الرعد، الحجر، النحل، الإسراء، الكهف، طه، المؤمنون، النمل، القصص، العنكبوت، الروم، لقمان، المضاجع، الملائكة، الصافات، صَ، الزمر، الزخرف، الدخان، الجاثية، الأحقاف، محمد، قَ، النجم، القمر، الامتحان، نون، المعارج، المدثر، القيامة، الإنسان، عبس، الطارق، الغاشية، التين، الكافرون.
والسور التي فيها ناسخ وليس فيها منسوخ هي ست سور: الفتح، والحشر، والمنافقون، والتغابن، والطلاق، والأعلى.
والسور التي دخلها الناسخ والمنسوخ هي خمس وعشرون سورة، أولها البقرة، وآل عمران، والنساء، والمائدة، والأنفال، والتوبة، وإبراهيم، والكهف، ومريم، والأنبياء، والحج، والنور، والفرقان، والشعراء، والأحزاب، وسبأ، وغافر، والشورى، والذاريات، والطور، والواقعة، والمجادلة، والمزمل، والكوثر، والعصر. والسور التي لم يدخلها ناسخ ولا منسوخ هي ثلاث وأربعون سورة. فذلك مائة وأربع عشرة سورة.
فإذا جرد القرآن من الناسخ والمنسوخ كان كراسة صغيرة. ومع ذلك ادَّعوا أنه المعجزة الكبرى.
لأن النسخ في القرآن عند علماء المسلمين ثلاثة أنواع: فالنوع الأول ما نُسخ تلاوته وحكمه. أي بعد كتابته وقراءته لم يكتبوه ولم يقرأوه! والنوع الثاني ما نُسخ حكمه وبقيت تلاوته. وهو مقدار كبير من آيات القرآن يقرأونها ويعتقدون أن أحكامها ملغية فلا يعملون بها! والنوع الثالث ما نُسخت تلاوته وبقي حكمه. وأمام هذا النوع: نسأل لماذا يكلفنا الله أن نعمل بآيةٍ غير موجودة؟ ألم يكن الأولى أن تبقى في كتابه حتى يحاسبنا بمقتضاها؟
ثانياً: أمثلة للناسخ والمنسوخ
المنسوخ
الناسخ
السلم في سبيل الدعوة
القتال في سبيل الدعوة
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ (سورة البقرة 2: 256).
قَاتِلُوا الذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلاَ بِاليَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ مِنَ الذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (سورة التوبة 9: 29).
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الأَرْضِ كُلُُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (سورة يونس 10: 99).
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ وَا غْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِيرُ (سورة التوبة 9: 73).
قصاص الحبس للزانيات
قصاص الجلد للزانيات
وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَا سْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي البُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ المَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللهُ لَ هُنَّ سَبِيلاً (سورة النساء 4: 15).
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَا جْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مَائَةَ جَلْدَةٍ (سورة النور 24: 2).
ثبات الواحد للعشرة
ثبات الواحد للاثنين
إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مَائَتَيْنِ (سورة الأنفال 8: 65).
الآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مَائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مَائَتَيْنِ (سورة الأنفال 8: 66).
أمر الزوجة المتوفَّى عنها زوجها بالاعتداد سنةً كاملة
أمر الزوجة المتوفَّى عنها زوجها بالاعتداد أربعة أشهر وعشرة أيام
وَالذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَى الحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (سورة البقرة 2: 240).
وَالذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالمَعْرُوفِ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (سورة البقرة 2: 234).
الخمر إثم وفيها منافع للناس
الخمر رجس من عمل الشيطان
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الخَمْرِ وَالمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا (سورة البقرة 2: 219).
يَا أَيُّهَا الذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمْرُ وَالمَيْسِرُ وَالأَنْصَابُ وَالأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَا جْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (سورة المائدة 5: 90).
ثالثاً: الأسباب الحقيقية للناسخ والمنسوخ
1 – لماذا نُسخ تحريم القتال في الشهر الحرام؟
جاء في سورة البقرة 2: 217 يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ .
·جاءت هذه الآية الناسخة بعد القتال الذي قام به عبد الله بن جحش الأسدي في الشهر الحرام وإعطائه خُمس السلب لمحمد، وتعيير قريش لمحمد لسبب ارتكاب المسلمين القتال في الشهر الحرام. فلكي يُسكتهم ويُرضي أصحابه ويبرر سلبه قال بهذه الآية الناسخة!
· 2 – لماذا نسخ بيت المقدس كقِبلة صلاته؟
· جاء في سورة البقرة 2: 144 قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ
· جاءت هذه الآية الناسخة بعد أن كان المسلمون يصلون مستقبِلين بيت المقدس. وأراد محمد أن يستميل العرب إليه، ولكي لا يتحولوا إلى اليهودية التيكان يقدس قبلتها، قال إن الله غيَّر له القبلة إلى القبلة التي يرضاها. فحُكم النسخ ليس حسب المشيئة الإلهية الثابتة بل حسب هوى محمد ورضاه!
· 3 – لماذا نسخ تمسُّك الرجل بزوجته؟
· جاء في سورة الأحزاب 33: 37 وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَا تَّقِ اللهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَالكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَى المُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ .
· جاءت هذه الآية الناسخة لزيد أن يتقي الله ويتمسك بزوجته زينب بعد أن خاف محمد من تعيير العرب له أنه يتزوج بزوجة ابنه بالتبنّي، مع ما سبق وأضمره محمد في نفسه ساعة رأى زينب واشتهاها، فقال: سبحان مقلِّب القلوب. ثم قال إن الله أمره بالزواج من زينب!
· 4 – لماذا نسخ الامتناع عن النساء وقت الصيام؟
· جاء في سورة البقرة 2: 187 أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَ هُنَّ عَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ .
· جاءت هذه الآية الناسخة بعد اعتراف أصحاب محمد، ومنهم عمر بن الخطاب أنهم خانوا نظام الصيام المتبع بإتيانهم نسائهم بعد صلاة العشاء. فجعلت الآية الناسخة الممنوع ممكناً والمحرَّم محلَّلاً!
· 5 – لماذا نسخ ما حرمه على نفسه وحنث بالقسم؟
· جاء في سورة التحريم 66: 1 و2 يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قَدْ فَرَضَ اللهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ .
· روى محمد هذه الآية بعد أن أتى بمارية القبطية في بيت زوجته حفصة بنت عمر بن الخطاب، وفي غيبتها، فشقَّ ذلك على حفصة. فأرضاها وقال لها: اكتمي عليَّ وقد حرمتُ مارية القبطية على نفسي. ولكن حفصة أخبرت عائشة. فغضب محمد وطلق حفصة. فكيف السبيل لتحليل مارية بعد أن حرمها على نفسه؟ وكيف السبيل لمراجعة حفصة التي طلقها؟ أتى الناسخ يحلل ذلك، ويعفي من القسَم! فقد أمر الله بمعاشرة مارية المحرمة وبرجوع حفصة المطلقة!
· لماذا نسخ تحريم العبث بأشجار الأعداء وقت الحرب؟
·جاء في سورة الحشر 59: 5 مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ (اللينة النخلة التي ثمرها من دون نوى).أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللهِ وَلِيُخْزِيَ الفَاسِقِينَ .
· لما حاصر محمد يهود بني النضير بجوار يثرب، قطع نخيلهم، فنادوه من الحصون: يا محمد، قد كنت تنهى عن الفساد وتعيبه على من صنعه، فما بال قطع النخيل وتحريقها؟ فارتاب بعض الصحابة بجواز هذا الفعل وتأثروا من اعتراض بني النضير. فأتى الناسخ وجعل هذه الأفعال الفاسدة بإذن الله!
·7 –  لماذا نسخ الصلاة على غير المسلم؟
·جاء في سورة التوبة 9: 84 وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلاَ تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ .
· أتت هذه الآية بعد فراغ محمد من صلاته على جثة المنافق عبد الله بن أبي سلول وإقامته على قبره حتى نهاية دفنه. وكان عمر يمانع محمداً من الصلاة عليه بسبب نفاقه فلم يمتنع. ولكن إرضاءً لعمر نزل الناسخ ليوقف تأثير الصلاة.

أنشقاق القمر .. معجزة محمد التى أسكتت العالم !
أنشقاق القمر :
أثناء البحث فى ثنايا المعجزات الوهمية المنسوبة إلى نبى الإسلام محمد .. و جدنا معجزة قرآنية .. الآية القرآنية [ اقتربت الساعة وانشق القمر (سورة القمر 54: 1) ] و من الوهلة الأولى عندما نعرض هذا الكلام على أى أنسان يعلم العربية فأنه سيجيب ( أى أعجاز الذى تقصده ؟ ) .. فالآية القرآنية صريحة تربط بين أنشقاق القمر و أقتراب الساعة، و أتيان الساعة يعنى يوم الدين .. لأن أنشقاق القمر أحد أشرطة الساعة .. هذه هى الحقائق عن الآية القرآنية التى أستخدمته رجال الدعوة المسلمون لخلق الأعجاز من العجز !
أصل الآية :
الشعر الجاهلى .. من منا لا يعرف أمرئ القيس .. من منا لا يعرف المعلقات ؟ (المعلقات هى قصائد شعرية كانت تكتب بماء الذهب و تعلق على أستار الكعبة فى زمن الجاهلية ، و هناك البعض يرى أن كتابتها بماء الذهب غير منطقى و لم يحدث) أمرئ القيس توفي سنة 540م، أى قبل ميلاد محمد بـ ثلاثين سنة (محمد وُلد سنة 570 م – سنة الفيل) .. كتب أمرئ القيس فى أحد معلقاته :
دنت الساعةُ وانشقَّ القمر عن غزالٍ صاد قلبي ونفر
أحور قد حرتُ في أوصافه ناعس الطرف بعينيه حَوَر
مرَّ يوم العيــد في زيـنته فرماني فتعاطى فعقر
بسهامٍ من لِحاظٍ فاتــكِ فتَرَكْني كهشيمِ المُحتظِر
وإذا ما غــاب عني ساعةً كانت الساعةُ أدهى وأمرّ
كُتب الحسنُ على وجنته بسَحيق المِسْك سطراً مُختصَر
عادةُ الأقمارِ تسري في الدجى فرأيتُ الليلَ يسري بالقمر
بالضحى والليلِ من طُرَّته فَرْقه ذا النور كم شيء زَهَر
قلتُ إذ شقَّ العِذارُ خدَّه دنت الساعةُ وانشقَّ القمر
هذه القصيدة لـ أمرئ القيس الذى سبق محمد بـ ثلاثين سنة .. بديهى أن محمد أقتبس منها الكثير، وله أيضاً:
أقبل والعشاقُ من خلفه كأنهم من كل حدبٍ يَنْسلون
وجاء يوم العيد في زينته لمثل ذا فليعملِ العاملون
ومن الحكايات المتداولة في عصرنا الحاضر أنه لما كانت فاطمة بنت محمد تتلو آية »اقتربت الساعة وانشق القمر« (سورة القمر 54: 1) سمعتها بنت امرئ القيس وقالت لها: هذه قطعة من قصائد أبي، أخذها أبوك وادعى أن الله أنزلها عليه. ومع أنه يمكن أن تكون هذه الرواية كاذبة، لأن امرء القيس توفي سنة 540م، ولم يولد محمد إلا في سنة الفيل (أي سنة 570 م) إلا أنه لا ينكر أن الأبيات المذكورة واردة في سورة القمر 54: 1 و27 و29؛ وفي سورة الضحى 93: 1 و2؛ وفي سورة الأنبياء 21: 96؛ وفي سورة الصافات 37: 61، مع اختلاف طفيف في اللفظ وليس في المعنى. مثلاً ورد في القرآن »اقتربت« بينما وردت في القصيدة »دنت«. فمن الواضح وجود مشابهة بين هذه الأبيات وبين آيات القرآن. فإذا ثبت أن هذه الأبيات هي لامرئ القيس حقيقةً، فحينئذ يصعب على المسلم توضيح كيفية ورودها في القرآن، لأنه يتعذر على الإنسان أن يصدق أن أبيات وثني كانت مسطورة في اللوح المحفوظ قبل إنشاء العالم .
ولستُ أرى مخرجاً لعلماء الإسلام من هذا الإشكال إلا أن يقيموا الدليل على أن امرء القيس هو الذي اقتبس هذه الآيات من القرآن، أو أنها ليست من نظم إمرئ القيس الذي توفي قبل مولد محمد بثلاثين سنة. ولو أنه سيصعب علينا أن نصدق أن ناظم هذه القصائد بلغ إلى هذا الحد من التهتك والاستخفاف والجراءة، بعد تأسيس مملكة الإسلام حتى يقتبس آياتٍ من القرآن ويستعملها بالكيفية المستعملة في هذه القصائد!
( راجع كتاب مصادر الإسلام لـ الدكتور سنكلير تِسدَل على موقع نور الحياة )
و إذا رجعت إلى كتاب من فقه الزهراء – الجزء الأول – تحت عنوان ترتيب المطالب فستجد :
{ وورد في بعض كتب العرب، أن امرؤ القيس قال قصيدة مطلعها: (دنت الساعة وانشق القمر) ثم نزل قوله تعالى: (اقتربت الساعة)[القمر 1]. فقال بعض أدباء الجاهليين: إن هذه الآية تمتاز بسبعين نكتة من حيث الفصاحة والبلاغة، على كلام امرء القيس. } تستطيع أن تقرأ هذا الفصل هنا .
أعتقد أنه لا يوجد داعِ للشرح العلمى البحت أو أستخدام الحجج العلمية مع أناس لا يعلمون من العلم سوى القدر الذى يخدم مصالحهم و يعلى من أسهم الأعجاز المزيف الذى يدعونه ، فأبسط الأمور أنه كان هناك مئات المؤرخين و الباحثين فى شتى بقاع الأرض .. لماذا لم يرا منهم ولا واحد هذه المعجزة المزيفة ؟ خاصة و أن عند حدوث الظلمة أثناء صلب السيد المسيح ذكرت فى عدة مراجع تاريخية بحتة أصحابها كانوا ملحدين أو عبدة أوثان لا يمتوا للمسيحية بصلة  مثل المؤرخ سالوس الذى ذكر حدوث هذه الظلمة فى أحد مؤلفاته و نقلها عنه المؤرخ يوليوس أفريكانوس و غيره (أنقر هنا لقراءة المزيد).. و السؤال الآن :
1 – يا مسلم يالى عندك فى دماغك شئ اسمه العقل .. محدش فى الدنيا شاف معجزة القمر المشقوق غير محمدك و أعوانه .. بالذمة ده كلام يرضى ربنا .. القمر يعنى أنشق قدام محمد و أعوانة فقط ! و أمام بقيه الناس بقى على حاله !
2 – معجزة كهذه كانت كافية بتحويل الجزيرة العربية فى هذا الوقت بأكملها إلى الإسلام كأبسط نتيجة و لكانت أنتهت جميع الحروب و الغزوات لآن الناس كانوا سيؤمنوا بسهولة بعد مشاهدة هذه المعجزة .. ثم لماذا لم يخرج علينا عربى واحد مسلم أو مسيحى أو يهودى أو وثنى بتدوين هذه المعجزة إذا كانت حدثت ؟؟ لماذا لم يذكرها أحد الشعراء فى معلقاتهم (ماعدا المعلقة الحقيقة المذكورة فيها أبيات من الشعر من نوعية الغزل العفيف الذى كتبه أمرئ القيس قبل ميلاد محمد النبى) كحقيقة تاريخيه و خاصة أن العرب فى هذا الوقت أعتادوا تدوين تاريخهم كمعلقات شعرية


من القضايا التي يجب أن تكون مسلَّمة لدى كل مسلم أن دين الله محفوظ من التناقض والتعارض ، وشريعته منزهة عن التضاد والتضارب ، لأنها منزلة من عند الله العليم الحكيم الذي لا تتضارب أقواله ولا تتنافر أحكامه .

فلا يمكن أن يوجد دليلان صحيحان من حيث الثبوت ، صريحان من حيث الدلالة يناقض أحدهما الآخر مناقضة تامة واضحة بحيث يتعذر الجمع والترجيح بينهما بحال من الأحوال .

والقول بوجود تناقض بين أقوال الرسول - صلى الله عليه وسلم - إما أن يأتي من عدم المعرفة بعلم الحديث ، بحيث لا يميز القارئ بين الصحيح من غيره ، فيورد التعارض بين أحاديث لا أصل لها ، أو يعارض حديثا صحيحاً بآخر مختلق موضوع ، وإما أن يأتي من عدم الفهم وضعف الفقه في حقيقة المراد بالنص .

وقد كان الإمام ابن خزيمة رحمه الله - وهو ممن اشتهر عنه الجمع بين الأحاديث التي ظاهرها التعارض - يقول : " لا أعرف حديثين متضادين ، ومن كان عنده فليأتني به لأؤلف بينهما " .

ولذا فإن من الأحكام الجائرة التي ألصقها المستشرقون وأذنابهم بالحديث وأهله ، دعوى التناقض بين الروايات والأخبار ، مما يجعل ذلك سبباً وجيها بزعمهم للتشكيك والطعن في الحديث النبوي .

فقالوا : " وضعت مبادئ شكلية زعم أصحاب الحديث أنها تستهدف تصحيح علل الحديث " أي : إزالة التعارض .

وقال " جوينبل " : وينبغي أن نذكر في هذا المقام أن مادة الحديث المروي كانت في الواقع أصل التنازع ، فالغالب أن ما في موضوع الحديث من هوىً هو الذي كان يثير المعارضة دائماً ، فالحكم النهائي لم يكن مقصوداً به قيمة المحدث ، وإنما كان المقصود به الحكم على مادة الروايات التي يرويها " .

ويذكر " ماكدونالد " أمثلة من الأحاديث المتناقضة بزعمه فيقول : " ونجد أحاديث تنص صراحة على أن محمداً كان لا يرضى عن الجدل في الدين ، بينما نجد أحاديث أخرى تصوره لنا مقبلاً على الجدال إقبالاً شديداً ، وكلا هذين النوعين مشكوك فيه على حد سواء ، وربما كان النوع الأول من هذه الأحاديث قد وضعه الذين ظلوا مدة طويلة يرفضون تحكيم العقل في هذه الأمور ، ويقنعون بما يصل إليهم عن طريق النقل " .

وقال أيضاً : " وكان من جراء الزيادات في الحديث أيضاً ، أن اشتد التناقض في صفات الله ، ولهذا نجد حديثاً يكثر وروده وهو " (( إن رحمتي تغلب غضبي أو تسبقه )) ، ونجد من جهة أخرى ذلك الحديث المخيف (( هؤلاء للجنة ولا أبالي وهؤلاء للنار ولا أبالي )) .

وعقد " أبو رية " في كتابه " أضواء على السنة المحمدية " فصلاً بعنوان " أحاديث مشكلة " ، ذكر فيه أحاديث استشكلها هو ، بعضها مرفوع وبعضها موقوف ، ومنها ما هو صحيح ومنها ما هو غير صحيح ، ليؤكد من خلال ذلك هذه الدعوى المفتراة .

وهي تهمة في الحقيقة ليست جديدة ، فقد وجهها بعض أهل الأهواء إلى المحدثين من قديم ، وتصدى للرد عليهم أئمة الإسلام في ذلك الحين ومنهم الإمام ابن قتيبة الدينوري صاحب كتاب " تأويل مختلف الحديث " حيث تكلم في مقدمة كتابه عن الباعث له على تأليف هذا الكتاب ، وكان مما ذكر ما وقف عليه من ثلب أهل الكلام لأهل الحديث وامتهانهم ، ورميهم بحمل الكذب ورواية المتناقض حتى وقع الاختلاف ، وكثرت النحل ....... إلخ .

ثم تبعهم على ذلك المستشرقون ومقلدوهم الذي رددوا هذه الدعاوى مغفلين أو متغافلين أصول المحدثين وقواعدهم في التعامل مع مثل هذا النوع من الأحاديث .

والواقع أن وجود تعارض في الظاهر بين بعض النصوص ليس بالأمر المستغرب ، ما دام فيها ما ليس منه بد من عام وخاص ، ومطلق ومقيد ، ومجمل ومفسِّر ، ومنسوخ وناسخ يرفع حكمه ، وليس بالضرورة أن يكون مردُّه إلى الوضع ، وقد ذكر العلماء وجوهاً كثيرة لأسباب اختلاف الحديث :

- منها تعدد وقوع الفعل الذي حكاه الصحابي مرتين في ظرفين مختلفين فيحكي هذا ما شاهده في ذلك الظرف ، ويحكي الثاني ما شاهده في ظرف آخر كحديثي ( الوضوء من مس الذكر ) ، و( هل هو إلا بضعة منك ) .

- ومنها أن يفعل النبي - صلى الله عليه وسلم- الفعل على وجهين إشارة إلى الجواز ، كأحاديث صلاة الوتر أنها سبع أو تسع أو إحدى عشرة .

- ومنها اختلافهم في حكاية حال شاهدوها من رسول الله - صلى الله عليه وسلم - مثل اختلافهم في حجة الرسول ، هل كان فيها قارناً أو مفرداً أو متمتعاً ، وكل هذه حالات يجوز أن يفهمها الصحابة من النبي - صلى الله عليه وسلم - ، لأن نية القران أو التمتع أو الإفراد مما لا يطلع عليه الناس .

- ومنها أن يسمع الصحابي حكماً جديداً ناسخاً للأول ، ولا يكون الثاني قد سمعه ، فيظل يروي الحكم الأول على ما سمع ، إلى غير ذلك من الأسباب .

ومع ذلك فقد تعامل المحدثون مع هذا النوع من الأحاديث ، ووضعوا له القواعد والقوانين التي تكفل عدم وجود تعارض أو تناقض بين أقوال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - فيما عرف بعلم " مختلف الحديث " ، وهو علم جليل القدر ، عظيم المنفعة ، يحتاج إليه العالم والفقيه ، ولا يمهر فيه إلا من وسع علمه ودق فهمه وثقب رأيه .

وهذه القواعد والضوابط هي من صميم منهج المحدثين في النقد ، ولها اتصال وثيق ومباشر بشروط قبول الحديث نفسها ، ولذلك تفرع عنها أنواع من علوم الحديث كالشاذ والمحفوظ ، والمنكر والمعروف ، والناسخ والمنسوخ ، والمضطرب والمعلل .

فالحديث المقبول إذا عارضه حديث ضعيف طُرِح الحديث الضعيف وحكم عليه بأنه منكر ، ويكون معارضه هو المعروف .

وأما إذا عارضه حديث من رواية الثقات - ولا نسميه الآن صحيحاً - فإننا ننظر في طبيعة النصين وفي دلالتهما .

فإما أن يمكن الجمع بين الحديثين المختلفين ، وإبداء وجه من التفسير للحديث المشكل يزيل الإشكال عنه ، وينفي تعارضه مع غيره ، فيتعين المصير إليه ، وهذا هو الأكثر الأغلب في تلك الأحاديث .

ومن أمثلة ذلك في أحاديث الأحكام حديث (( إذا بلغ الماء قلتين لم يحمل الخبث )) ، وحديث (( خلق الله الماء طهوراً لا ينجسه شيء ))إلا ما غير طعمه أو لونه أو ريحه .

فالأول : ظاهره طهارة القلتين تغير أم لا ، والثاني : ظاهره طهارة غير المتغير سواء أكان قلتين أم أقل ، فخُصَّ عموم كل منهما بالآخر .

ومن أمثلته في غير أحاديث الأحكام التعارض بين أحاديث إثبات العدوى كحديث (( لا يوردن ممرض على مصح )) و(( فرَّ من المجذوم فرارك من الأسد )) وأحاديث نفيها كحديث (( لا عدوى ولا طيرة )) وكلها صحيحة ، حيث سلك العلماء مسالك شتى للجمع بين هذه الأحاديث بما يزيل التعارض والإشكال عنها .

وأما إذا تعذر الجمع بين الحديثين فلا يخلو الأمر من أحد حالين :

الأول : أن يتبين لنا بعد استعمال التاريخ أن أحد النصين جاء بعد الآخر وحلَّ محله ، فلا تعارض أيضاً ، لأن الشارع نسخ الحكم المتقدم بالحكم المتأخر ، فيُعمَل بالناسخ ويتُْرَك المنسوخ .

والثاني : أن لا تقوم دلالة على النسخ ، فيفزع حينئذ إلى الترجيح ، ويعمل بالأرجح منهما والأقوى ، ويكون هو " الصحيح " ويسمى أيضاً " المحفوظ " ، ويكون المرجوح " شاذاً " أو " معللاً " وهو المردود .

وقد عُني العلماء بأوجه الترجيح وأنواعها ، وتقصوها بجزئياتها وكلياتها حتى زادت جزئياتها على مئة وجه من أوجه الترجيح كما ذكر الإمام العراقي ، وجميعها يرجع إلى سبعة أقسام كلية ذكرها السيوطي في تدريب الراوي ، كالترجيح بحال الراوة ، ووجوه التحمل ، وكيفية الرواية ، ولفظ الخبر ، والترجيح بأمر خارجي ، إلى غير ذلك من وجوه الترجيح .

ولم يكتف العلماء بتأصيل القواعد والضوابط في هذا الباب ، بل درسوا هذه الأحاديث دراسة تفصيلية ، فتناولوا كل حديث بالشرح ، وأجابوا عن الإشكالات التي قد ترد عليه وعلى النصوص الأخرى ، وذلك في شروحهم الحافلة التي صنفوها على كتب السنة ، وأفردوا لهذا اللون من الأحاديث مؤلفات خاصة ، جمعت الأحاديث المشكلة والتي ظاهرها التعارض ، مبينين وجه الصواب فيها بما يزيل أي إشكال ، ويرد على كل متخرص ، ومن تلك المؤلفات :

- اختلاف الحديث للإمام الشافعي
- تأويل مختلف الحديث لابن قتيبة
- مشكل الآثار للطحاوي
- مشكل الحديث لأبي بكر بن فَورَك

وهكذا نجد أن البحث في موضوع التعارض والتناقض قد شمل كل جوانبه ، وعالج القضية علاجاً يزيل كل توهم حول الحديث الصحيح .

__________

المراجع :
- السنة المطهرة والتحديات د. نور الدين عتر .
- منهج النقد في علوم الحديث د.نور الدين عتر .
- السنة النبوية ومكانتها في التشريع د. مصطفى السباعي .
- الحديث والمحدثون محمد أبو زهو ..

آرش بی خدا: تناقض یک رابطه است که بین دو گزاره میتواند برقرار باشد، در قرآن ممکن است چند دسته تناقض وجود داشته باشد 1- تناقضات درونی، یعنی تناقضاتی که بین یک گزاره قرآنی با گزاره قرآنی دیگر وجود دارد. 2- تناقضات برونی، یعنی تناقضاتی که بین یک آیه قرآن و یک واقعیت وجود دارد.



در مورد معجزات عددی قرآن بسیار شنیده ایم، حال کمی هم به تناقضات عددی آن بپردازیم که ارتکاب آنها توسط ذات باری تعالی مسلماً از معجزات عظیمه است:

تناقضات عددی بسیاری در قرآن وجود دارد که در اینجا به برخی اشاره می کنیم (اعداد داخل پرانتز شماره آیات اند):

آفرینش آسمان ها وزمین چند روز طول کشید؟

پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد - (56)سورة الأعراف

پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش آفريد (3) سورة یونس

همان (خدايى) كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز آفريد(59) سورة الفرقان

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد(7) سورة هود

آیات فوق صراحتا گویای آن است که خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز خلق فرمود. اما مطابق آیات زیر:

-بگو آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد و براى او همانندهايى قرارمى‏دهيد؟! (9)سورة فصلت

او در زمين كوه‏هاى استوارى قرار داد و بركاتى در آن آفريد و مواد غذايى آن را مقدر فرمود، - اينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان! (10)سورة فصلت

سپس به آفرينش آسمان پرداخت، ... در اين هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفريد... (11و 12 ) سورة فصلت

خوب حالا به محاسبه بپردازیم: 2 روز (برای آفرینش زمین) + 4 روز( برای آفرینش برکات) + 2 روز (برای آفرینش آسمان ها) = 8 روز ، و نه 6 روز

نتیجه: 6 = 8 ؟!

مشکل از کجاست؟ از معجزه ی محمّدبن عبدالله یا ازریاضیات؟

در آیات 11-12 و 176 سوره نساء نیز می توانید اشتباهات مشابهی ببنید:

در این آیات شریفه که درمورد نحوه تقسیم ارث است پس از جمع سهام ورّاث مجموع سهام بیش از کل دارایی می شود. یعنی مجموع کسرها بیش از یک است. در آیات نخست مجموع برابر 1.125 و در آیه آخر برابر 1.25 می شود. آیا به اذن الله همه چیز ممکن است؟

روز های خدا برابر 1000 سال است یا 50000 سال؟

و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مىشمريد! (47)سورة محمد

امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى‏كند; سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى‏شمريد بسوى او بالا مى‏رود. (5) سورة السجدة

فرشتگان و روح ( فرشته مقرب خداوند) بسوى او عروج مى‏كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است! (4)سورة المعارج

بالاخره کدام درست است؟ روز خدا معادل 1000 سال زمینی است یا 50000 سال؟ ممکن است ادعا شود که این " روزها" فقط ارزش استعاری دارند و نه حسابی و تاریخی. البته این بهانه ی خوبی برای گریز ازاین تناقض گویی نیست. اگر الله تبارک و تعالی می خواست به استعاره رو بیاورد، نیازی نبود با ذکر اعداد مختلف برای طول یک روزخدا ضد و نقیض گویی کند. توجیه بهتری که برای این تضاد اقوال باری تعالی می توان یافت این است که خاتم انبیای این موجود موهومی دارای حافظه ی ضعیفی در جعل دروغ بوده است

آفرینش آسمان ها و زمین

کدام زود تر آفریده شد؟ آسمان ها یا زمین؟ :

او خدايى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چيز آگاه است. (29)سورة البقرة

آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! (27)سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت، (28)و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود! (29)و زمين را بعد از آن گسترش داد، (30)سورة النازعات

چنان که در آیات شریفه ی بالا می بینید خداوند یک بار می فرمایند که نخست زمین آفریده شد و بار دیگر حکم به تقدم آفرینش آسمان دارند. چند تبیین برای این تناقض می توان تصور کرد:

- در بین این دو وحی خداوند متوجه اشتباه لپی خود گشته و در آیه ی بعد آن را اصلاح کرده است. به هر حال زمان زیادی از آفرینش جهان میگذرد و چه بسا حضرت حق چنان که میگویند دارای علم مطلق نباشد، یا بر اثرکهولت سن درعقل الهی زوالی ظاهر گشته باشد. فراموش نکنیم که دست کم ده میلیارد سال (سال زمینی) از عمرشریف ایشان میگذرد.

- حضرت خاتم الأنبیاء درانتقال این دو آیه ی وحی دچار خبط گشته اند.

- آیات فوق توسط دو خدای متفاوت بر محمد نازل گشته اند که هر یک ادعاهای متفاوتی در مورد آفرینش کائنات دارند.

- کاتبان قرآن به عللی (مثلا حواس پرتی ناشی از مشکلات خانوادگی یا مالی) در هنگام ثبت این آیات دچار اشتباه شده اند.

طلوع و غروب خورشید

قرآن کریم به ما می آموزد که خورشید در برکه ای گل آلود غروب می کند:

تا به غروبگاه آفتاب رسيد; (در آن جا) احساس كرد كه خورشيد در چشمه تيره و گل ‏آلودى فرو مى‏رود; و در آن جا قومى را يافت; گفتيم:«اى ذو القرنين! آيا مى‏خواهى (آنان) را مجازات كنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟» (86)سورة البلد

تا به خاستگاه خورشيد رسيد; (در آن جا) ديد خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بوديم. (90)سورة البلد

ظاهرا علم جدید در این مورد در ضلالت مبین است. چرا که اولا بنا به نگرش علمی خورشید هیچ گاه در چشمه ی گل آلودی غروب نمی کند. دوم اینکه هیچ مکان غروب یا طلوعی برای خورشید وجود ندارد. احتمالا باور رایج در مورد کروی بودن سطح زمین غلط است وگرنه چطور ممکن بود که خورشید طلوعگاه وغروبگاهی نداشته باشد؟

احتمال دیگر این است که خداوند متعال، که بنا به تعریف قادر مطلق است، تا پیش از کشفیات کپرنیک ، کپلر و گالیله جهان را مطابق هیئت قرآنی می گردانده، اما بعد به این نتیجه رسیده که نظریه های این دانشمندان بلاد کفرمدل بهتری برای تدبیر امور کائنات پیش می نهد و آنگاه به ید قادر خود سیر گردش افلاک را تغییر داده است تا ایمان مؤمنان آزمایش شود. و العلم الکامل عند الله


مبدع ماکیاولیسم کیست؟

غالباً ادعا میکنند که ماکیاولی اولین نظریه پرداز ددمنشی و بی اخلاقی سیاسی است. اما با کمی تدبّر درآیات کریمه ی قرآن درمی یابیم که همانا حضرت عُمر بن خطّاب راست گفت که: نیست معرفت مفیده ای مگر آنکه در قرآن یافت شود. اگر شک دارید آیات ذیل را ملاحظه فرمائید، به نظرتدقیق:

در قبول دين، اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابر اين، كسى كه به طاغوت ( بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست. (256)سورة البقرة

با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، و نه آيين حق را مى‏پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند! (29) سورة التوبة

(اما) وقتى ماه هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد; و آنها را اسير سازيد; و محاصره كنيد; و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد; زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است! (5)سورة التوبة

هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبه‏رو شديد گردنهايشان را بزنيد، (و اين كار را همچنان ادامه دهيد) تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد; در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد; سپس يا بر آنان منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنان فديه ( غرامت) بگيريد; (و اين وضع بايد همچنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آرى) برنامه اين است! و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏كرد، اما مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد; و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نمى‏برد! (4)سورة محمد

و آنها را هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون ساختند ( مكه)، آنها را بيرون كنيد! و فتنه از كشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)، جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد! چنين است جزاى كافران! (191)سورة البقرة

اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ با کافران تشويق كن(65)سورة الأنفال

علمای اَعلام با بیانی بلیغ ادعا می کنند که اسلام دین صلح است و اجباری در آن نیست. با این حال برخی ناآگاهان سئوال میکنند که پس چرا مجازات کافر در اسلام مرگ است؟

جواب: این مسلماً به معنای خشونت و ددمندشی این دین مبین نیست. فسلفه ی کشتن کفّار این است که خداوند رحمان رحیم بسی مشتاق آن است که با گرفتن جان کفّار آنان را از پرداختن به معصیت فزون تر در این عالم فانی ولذا گرفتاری به عقوبت سخت تر در عالم باقی باز دارد.

همچنین پروردگار عالم در بسیاری آیات می فرمایند که قرآن را به زبانی ساده و روشن فرو فرستاده اند چنان که فهم آن برای اعراب بیابان نیز مشکل نخواهد بود:

ما آن ( قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم، شايد آنان متذكر شوند! (58 )سورة الدخان

بنابراین نباید خیره سرانه اندیشید که آیاتی که به مذاق ضائع گمراهان و کفّار خوش نمی آید استعاره ای اند و نباید با میزان صدق سنجیده شوند.

کلام آخر:

قرآن کریم سرشار از بی دقتی ها، تناقض ها، ناهمسازی ها، حشوها و غیره است. فرد می تواند صد ها مورد از این تناقضات/اشتباهات/ناهمسازی ها را در قرآن بیابد. موارد بالا مشتی بود نمونه ی خروار. با این حال هنوز هم قرآن برای اهل ایمان کسان معجزه ای می نماید. آیا این خود معجزه نیست؟

" ذهن احمق مانند مردمک چشم است:هرچه نوربیشتری به آن بتابانید تنگ تر می شود"

اولیور وندل هولمز


شصت مورد از دشواری ها و تناقضات قرآن


1) حسابرسی عجیب الله

(سوره 4 آیه 11-12) و (سوره 4 آیه 176) در مورد قوانین وراثت صحبت میکند. اگر یک مرد فوت شود، و از او سه دختر و دو والد و یک همسر باقی بماند؛ دختران 2/3 سهم، والد ها 1/3 سهم (هردو بر اساس سوره 4 آیه 11) و همسر 1/8 سهم (بر اساس سوره 4 آیه 12) از ارث را دریافت میکند که از میزان ارث بیشتر میشود.

مثال دوم، مردی فوت میشود و از او یک مادر و یک همسر و دو خواهر باقی میماند، مادر 1/3 سهم (سوره 4 آیه 11) همسر 1/4 (سوره 4 آیه 12) و خواهران 2/3 (سوره 4 آیه 176) که مجموع آنها 15/12 کل ارث است.

2)چند فرشته برای مریم فرستاده شده بودند؟

وقتی قرآن در مورد باردار شدن مریم و میلاد مسیح در (سوره 3 آیه 42 و 45) راجع به چندین فرشته صحبت میکند اما در (سوره 19 آیه 17-21) تنها از یک فرشته صحبت میکند.

3) اختلافات عددی بیشتر

آیا روزهای الله برابر 1000 روز بشر است (سوره 22 آیه 47، سوره 32 آیه 5) یا برابر 50,000 روز بشر است (سوره 70 آیه 4) ؟

چند باغ در بهشت وجود دارد؟ یک (سوره 39 آیه 73، سوره 41 آیه 30، سوره 57 آیه 21، سوره 79 آیه 41) یا زیادتر (سوره 18 آیه 31، سوره 22 آیه 23، سوره 35 آیه 33)؟

در (سوره 56 آیه 7) ادعا میکند که در روز قیامت مردم سه دسته میشوند، اما در (سوره 90 آیات 18-19، سوره 99 آیات 6-7) تنها دو گروه را بر میشمرد.

در مورد اینکه چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان میگیرد نیز تناقضی آشکار وجود دارد، فرشته مرگ (سوره 32 آیه 11)، یک فرشتگان (جمع) (سوره 47 آیه 27) و همچنین "این الله است که روح را از انسانها در هنگام مرگ میگیرد" (سوره 39 آیه 42).

صحیح بخاری ادعا میکند که جبرئیل 600 بال داشت (جلد چهارم بخش 54 شماره 455) در حالی که قرآن در (سوره 35 آیه 1) میگوید فرشتگان 2، 3 یا 4 بال دارند.

4) الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز داشت؟

یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).

5) خلقت شش روز بود یا هشت روز؟

(سوره 7 آیه 54، سوره 10 آیه 3، سوره 11 آیه 7 و سوره 25 آیه 59) به روشنی اعلام میکند که الله زمین و آسمانها را در 6 روز آفرید. اما در (سوره 41 آیات 9-12) جمع روزهایی که الله بدانها اشاره میکند 8 روز است.

6) آفرینش سریع بود یا کند؟

الله آسمانها و زمین را در 6 روز آفریده است (سوره 7 آیه 54) و مسلمانانی که میخواهند به قرآن چهره علمی بدهند میگویند این 6 روز منظور 6 دوره است، اما (سوره 2 آیه 117) میگوید که "الله به صورت آنی خلق میکند".

7) اول زمین یا اول آسمان؟ کدام یک زود تر آفریده شد؟

اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

8) به هم چسباندن یا از هم جدا کردن؟

در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در (سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از یکدیگر جدا شدند.

9) انسان از چه ساخته شده بود؟

از لخته خون (سوره 96 آیات 1-2) آب (سوره 21 آیه 30، سوره 24 آیه 45، سوره 25 آیه 54) "چیزی مانند سفال" (سوره 3 آیه 59، سوره 30 آیه 20، سوره 35 آیه 11).

10) ناقص  یا با جزئیات کامل؟

قرآن در جاهایی ادعا میکند که کامل است و تمامی جزئیات را دارا میباشد و هیچ چیز باقی نمانده است که در آن نباشد (سوره 6 آیه 38، سوره 6 آیه 114، سوره 12 آیه 11، سوره 16 آیه 89 و...) اما چیزهای بسیاری هستند که قرآن آنها را ناتمام باقی میگذارد، این نوشتار به مسئله شراب و شبهات موجود در قرآن میپردازد.

11) پرستش یک خدا یا یک خدای دیگر؟

به محمد دستور میدهد که به ناباوران بگوید، شما چیزی را نمیپرستید که من میپرستم (سوره 109 آیه 3). هرچند سوره های دیگر در قرآن بطور مشخص اشاره میکند که آن ناباوران در واقع خدایی را پرستش میکنند که همان الله است.

12) شفاعت کردن یا شفاعت نکردن، مسئله این است!

قرآن در مورد اینکه آیا در روز آخرت شفاعتی وجود خواهد داشت یا نه دچار تناقض میشود، در آیات (سوره 2 آیه 122-123، سوره 254 آیه 6-51، سوره 82 آیات 18-19 و...) میگویند شفاعتی وجود ندارد و آیات (سوره 53 آیه 26، سوره 43 آیه 86، سوره 34 آیه 23، سوره 20 آیه 109) و البته هر دو این پاسخ ها را میتوان با احادیث مختلف پشتیبانی کرد.

13) الله و تخت او کجاست؟

الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4).

14) ریشه بیچارگی کجاست؟

آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سوره 38 آیه 41) ؟ از خود ماست (سوره 4 آیه 79) ؟ یا از طرف الله (سوره 4 آیه 78) ؟

15) رحمت الله چقدر است؟

الله رحمت را بر خود مقرر کرده است (سوره 6 آیه 12) هرچند بعضی از اشخاص را هرچند که میتواند هدایت نمیکند (سوره 6 آیه 35، سوره 14 آیه 4).

16) آیا در بهشت بازجویی خواهد بود یا نه؟

از یکدیگر سوال نخواهند کرد (سوره 23 آیه 101)، اما همچنان در یک پرس و جوی دو جانبه شرکت خواهند کرد (سوره 52 آیه 25) و از یکدیگر سوال خواهند کرد (سوره 37 آیه 27).

17) آیا فرشتگان محافظ هستند؟

هیچ حافظی بجز الله وجود ندارد (سوره 2 آیه 107، سوره 29 آیه 22)، اما (سوره 41 آیه 31) فرشتگان خود میگویند "ما محافظان شما در اینجا و در آن دنیا هستیم." همچنین در سوره های دیگر نقش آنها بعنوان نگاهبان (سوره 13 آیه 11 و سوره 50 آیه 17-18) و محافظان (سوره 82 آیه 10) اعلام میشود.

18) آیا همه چیز مطیع الله است؟

به اینکه همه چیز مطیع الله است در (سوره 30 آیه 26) اعلام شده است اما در چندین جای دیگر در مورد عدم اطاعت مغرورانه شیطان از الله خبر میدهد از جمله (سوره 7 آیه 11، سوره 15 آیه 28-31، سوره 17 آیه 61، سوره 20 آیه 116، سوره 28 آیه 71-74، سوره 18 آیه 50)، همچنین در جاهای دیگری در مورد بسیاری از موجودات که از فرمان الله سرپیچی میکنند.

19) آیا الله شرک را میبخشد؟

شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه الله شرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند.

20) ماجرای پرستش گوساله طلایی

اسرائیلیان قبل از اینکه موسی از کوه بازگردد آغاز به پرستش گوساله طلایی کردند (سوره 7 آیه 149)،  اما تازمانی که موسی بازنگشته بود از توبه کردن سر باز زدند و به ستایش گوساله ادامه دادند (سوره 20 آیه 91). آیا هارون نیز در گناه آنان شریک بود؟ نه (سوره 20 آیه 85-90)، آری (سوره 20 آیه 92، سوره 7 آیه 151).

21)یونس به بیابان رسید یا نرسید؟

ما در حالی که ناخوش بود، او را به بیابان رساندیم (سوره 37 آیه 145)؛ اگر نعمت پروردگارش نبود، در حین بد حالی به صحرایی بی آب و گیاه می افتاد (سوره 68، آیه 49).

22) موسی و انجیل؟

مسیح بیش از 1000 سال بعد از موسی به دنیا آمد اما در (سوره 7 آیه 157) الله در مورد انجیلی که به مسیح داده شده است با موسی صحبت میکند.

23) آیا کسانی که به زنان تهمت ناپاکی میزنند بخشیده میشوند؟

آری (سوره 24 آیه 5) نه (سوره 24 آیه 23).

24) در روز آخرت کارنامه خود را چگونه دریافت میکنیم؟

در روز جزا، زیانکاران کارنامه اعمال بدشان را از کجا میگیرند؟ از پشتشان (سوره 84 آیه 10) یا از دست چپشان (سوره 69 آیه 25)؟

25) آیا فرشته ها میتوانند نامطیع باشند؟

هیچ فرشته ای متکبر نیست، همه الله را اطاعت میکنند (سوره 16 آیات 49-50)، اما "هان به فرشتگان گفتیم، آدم را سجده کنید" و همه آنها به آدم سجده کردند مگر ابلیس، ابلیس نافرمانی کرد و او بسیار متکبر است (سوره 2 آیه 34).

26) تناقضی در (سوره 2 آیه 97) و (سوره 16 آیات 101-103).

چه کسی قرآن را بر محمد وحی میکند؟ جبرئیل یا روح القدس (سوره 16 آیه 102) یا (سوره 2 آیه 97)؟

وحی های جدید وحی های قدیم را تصدیق میکنند (سوره 2 آیه 97) یا جایگزین آنها هستند (سوره 16 آیه 101)؟

قرآن عربی خالص است (سوره 16 آیه 103) اما تعداد بسیار زیادی کلمات غیر عربی در آن یافت میشود.

27) حلقه بینهایت (تسلسل).

(سوره 26 آیه 192-195-196) میگوید "این (قرآن) وحیست از طرف خداوند... به زبان عربی و این (قرآن) در نوشته های (پیامبران) قبلی نیز هست. حال با دانستن اینکه انجیل و تورات به زبان عبری و یونانی نوشته شده است.  چطور یک کتاب عربی میتواند در آن کتابهای غیر عربی آمده باشد؟ علاوه بر این اگر این قرآن در آن کتابها گنجانده شده است، همین (سوره 26 آیه 192-195-196) نیز باید در آن کتابها باشد، بنابر این آن کتابها نیز باید در کتابهای قبلی همین سوره را داشته باشند و همینگونه به یک حلقه بینهایت و تسلسل میرسیم.

28) آیا تورات مثل قرآن است یا نیست؟

ادعای مسلمانان مبنی بر تحریف انجیل و تورات، از یک طرف با (سوره 2 آیه 24) و (سوره 17 آیه 88) و از طرف دیگر با (سوره 28 آیه 49) و (سوره 46 آیه 10) در تضاد است.

29) "پیر زن عجوزه" و شخصیت الله.

در مورد داستان لوط "ما خانواده او را نجات دادیم، بغیر از عجوزه ای که عقب ماند" (سوره 26 آیه 170-171). و باز میگوید "اما ما او و خانواده اش را حفظ کردیم، بغیر از همسرش را، او از کسانی بود که با دیگران دش شهر ماند (سوره 7 آیه 82). این دو آیه یا باهم تناقض دارند یا الله احترام چندانی به همسر پیامبر قایل نمیشود.

30) اشکالات بیشتر در داستان قوم لوط.

جواب مردمش جز این نبود که "آنها را از قریه خود برانید که آنان مردمی هستند که از کار ما بیزاری میجویند" (سوره 7 آیه 82، سوره 27 آیه 56). مردمش به او پاسخی ندادند جز اینکه گفتند "غضب الله را برای ما بیاور اگر راست میگویی" (سوره 29 آیه 29). این دو جواب باهم یکی نیستند و در هر دو آیه اشاره شده که "غیر از این جوابی ندادند" بنابر این این یک تناقض است.

31) لذت الله؟

آیا عمل تنبیه خداوند از رحمت اوست یا از هدایت کردن و یا نکردن مستبدانه وی؟

32) آیا ابراهیم بت ها را نابود کرد؟

ماجرای ابراهیم در (سوره 19 آیه 41-49، سوره 6 آیه 74-83) بطور مشخصی با (سوره 21 آیه 51-59) متفاوت است، در حالی که در (سوره 21) ابراهیم با مردمش بطور جدی مقابله میکند و حتی بت های آنها را میشکند، در سوره 19 وقتی ابراهیم به دلیل صحبت کردن علیه بت ها توسط پدرش به سنگسار شدن تهدید میشود خفقان میگیرد و نه تنها مقابله ای نمیکند بلکه گویا منطقه را نیز ترک میگوید.

33) پسر نوح چه شد؟

با توجه به (سوره 21 آیه 76) نوح و خانواده اش از طوفان نجات یافتند و  (سوره 37 آیه 77) اعلام میکند که تخم و ترکه نوح نجات یافتند و (سوره 11 آیه 42-43) میگوید که پسر نوح نابود شد.

34) آیا نوح تبعید شده بود؟

پیش از اینها قوم نوح تکذیب کرده بودند. بنده مارا تکذیب کردند و گفتند: دیوانه است و به دشنامش راندند. (سوره 54 آیه 9). حال اگر نوح رانده شده بود (از منطقه اش رانده شده بود) چطور قومش میتوانند در هنگام رد شدن از کنار نوح که کشتی میساخت او را مسخره کنند (سوره 11 آیه 38). نوح نمیتواند هم طرد شده باشد هم توسط قومش مسخره شود.

35) جادوگران فرعون مسلمان شدند یا کفر ورزیدند؟

آیا شعبده بازان فرعون، مصریان به پیامبر خدا موسی ایمان آوردند (سوره 7 آیه 103-126، سوره 20 آیه 56-73، سوره 26 آیه 29-51) یا تنها اسرائیلیان به موسی ایمان آوردند (سوره 10 آیه 82)؟

36) آیا فرعون در لحظه مرگ توبه کرد؟

(سوره 10 آیه 90-92) میگوید که فرعون وقتی در بستر مرگ قرار گرفت توبه کرد و بنابر این رستگار شد،  اما (سوره 4 آیه 18) میگوید چنین چیزی نمیتواند اتفاق بیافتد.

37) ابطال.

کلام خدا در درستی و عدالت کامل است، هیچ کسی نیست که بتواند کلام خدا را عوض کند (سوره 6 آیه 115) همچنین به (سوره 6 آیه 34) و (سوره 10 آیه 64) نگاه کنید. اما بعدا الله (یا محمد؟) تصمیم میگیرد که بعضی از آیات را با آیات "بهتر" عوض کند (سوره 2 آیه 106، سوره 16 آیه 101)؛ و این البته بخاطر نادانی افراد نیست که خدا را مجبور به اینکار کرده باشند.

38) راهنمای حقیقت؟

"بگو این الله است که بسوی حقیقت راهنمایی میکند، چه کسی بیشتر سزاوار دنبال روی است؟" (سوره 10 آیه 35) اما در واقع سزاوار بودن الله با (سوره 14 آیه 4)  که میگوید "الله هرکس را که بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه میکند" زیر سوال میرود. ما از کجا بدانیم که از آن اشخاصی هستیم که خدا دوست داردمارا هدایت کند یا دوست دارد مارا گمراه سازد؟ یک مسلمان از کجا بداند از آن دسته افراد گمراه شده از طرف الله است یا از آن افراد هدایت شده.



39) مجازات زناکار چیست؟

100 ضربه شلاق (زن و مرد) (سوره 24 آیه 2)، آنقدر آنها را در خانه نگاه دارید تا بمیرند (برای زنان) (سوره 4 آیه 15). اگر توبه کردند و اصلاح یافتند آنها را رها کنید (در مورد مرد) (سوره 4 آیه 16). (سوره 24 آیه 2) با دو آیه بعدی در تناقض است و مجازات برای زنان و مردان در (سوره 4 آیه 15-16) متفاوت است در حالی که در سوره 24 آیه 2 برای هردو یکسان است.

40) چه کسی زیان گناهان را خواهد دید؟

قرآن میگوید هر کسی مسئولیت گناهان خود را بر عهده دارد (سوره 17 آیه 13-15، سوره 53 آیه 38-42)، اما قرآن یهودیان زمان محمد را برای گناهیی که اجدادشان 2000 سال پیش با ستایش گوساله طلاعی کرده اند محکوم میکند.

41) آیا مسیحیان به بهشت وارد خواهند شد؟

(سوره 2 آیه 62) و (سوره 5 آیه 69) میگویند "آری" و (سوره 5 آیه 72، تنها بعد از 3 آیه) و (سوره 3 آیه 85) میگوید "نه".

42) تنها خدا میداند یا بعضی از انسانها هم میدانند؟ مشخص یا غیر قابل درک؟

"قرآن به زبان عربی روشن است" (سوره 16 آیه 103) اما "هیچ کس نمیداند تفسیر آن چیست جز الله (سوره 3 آیه 7). و انسانهای اهل فهم نیز میدانند (سوره 3 آیه 7).

43) آیا فرعون غرق شد یا توسط اسرائیلیان نجات یافت؟

نجات یافت (سوره 10 آیه 92)، غرق شد (سوره 28 آیه 40، سوره 17 آیه 103، سوره 43 آیه 55).

44) فرعون کی فرمان قتل پسرهای خردسال را داد؟

وقتی موسی پیامبر بود و در مورد خدا برای فرعون صحبت کرد (سوره 40 آیه 23-25) یا وقتی موسی یک نوزاد بود (سوره 20 آیه 38-39).

45) کی و چگونه ایمانها مشخص میشود؟

"در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای انجام دادن کارها نازل میشوند." (سوره 97 آیه 3-4). "ما آنرا در مبارک شبی نازل کردیم، ما بیم دهنده بودیم." شب قدر برای مسلمانان شب مقدسیست، شبیست که در آن همه چیز در مورد حیات و مرگ و... مشخص میشود. اعتقاد مسلمانان بر این است که هر چیزی که قرار است در طول سال اتفاق بیافتد در این شب توسط الله بر روی الواحی نوشته میشوند. این اعتقاد مسلمانان با (سوره 57 آیه 22) که میگوید "هیچ مصیبتی به مال یا جانتان نرسد مگر پیش از آنکه بیافرینیمش، در کتابی نوشته شده است. و این بر خدا آسان است." در تضاد است. این آیه در واقع میگوید که قبل از اینکه کسی خلق شده باشد سرنوشت افراد در الواحی نزد خداوند ثبت شده است و این نیز خود با (سوره 17 آیه 13) "کردار نیک و بد هر انسانی را چون طوقی به گردنش آویخته ایم. و در روز قیامت برای او نامه ای گشاده بیرون  آوریم تا در آن بنگرد." که به این معنی است که افراد خود مسئول آن کاری که انجام میدهند و اتفاقی که برای آنها می افتد هستند.

46) شراب، خوب یا بد؟

شراب و... از کارهای شیطان هستند (سوره 5 آیه 90) ولی در بهشت جوی هایی از شراب (سوره 47 آیه 15 و سوره 83 آیه 22 و 25)  جاری هستند. چگونه کارهای شیطان به بهشت راه یافته اند؟

47) اخبار خوب مجازات دردناک؟

مسلماً خبر دادن به کسی در مورد شکنجه و مجازات شدنش خبر خوبی نیست، ولی قرآن ادعا میکند که خبر شکنجه دردناک خبر خوبی است (سوره 3 آیه 21، سوره 84 آیه 24، سوره 45 آیه 8، سوره 31 آیه 7، سوره 9 آیه 34، سوره 9 آیه 3 و سوره 4 آیه 138).

48) آیا مسلمانان به دوزخ میروند؟

(سوره 19 آیه 71) میگوید تمامی مسلمانان به جهنم خواهند رفت (حد اقل برای مدتی)  اما در جاهای دیگر ادعا میکند کسانی که در جهاد کشته میشوند مستقیم به بهشت میروند.

49) آیا مسیح در بهشت خواهد سوخت؟

مسیح به سوی الله برخاسته است (سوره 4 آیه 158)، در کنار او قرار گرفته است (سوره 3 آیه 45) اما با توجه به اینکه میلیونها مسیحی خدا را میپرستند، قرآن میگوید تمام آنهایی که در کنار الله کسی را میپرستند به اضافه کسی که مورد پرستش قرار میگیرد در جهنم خواهد سوخت (سوره 21 آیه 98).

50) اجنه و انسانها برای پرستش بوجود آمدند یا برای دوزخ؟

فقط برای خدمت و پرسیتش خدا بوجود آمده اند (سوره 51، آیه 56) اما بسیاری از آنها برای جهنم ساخته شده اند (سوره 7 آیه 179).

51) پدر مسیح کیست؟

توضیح این تناقض در یک سطر میسر نیست.
52) بوجود آوردن و بی نیاز بودن؟

یک تناقض داخلی برای اشتباه در انتخاب کلمات مناسب.
53) آیا الله میتوانست یک فرزند داشته باشد؟

سوره (39 آیه 4) تایید میکند و (سوره 6 آیه 101) احتمال این کار را رد میکند.

54) آیا مسیح مرده بود؟

(سوره 3 آیه 144) میگوید تمام پیامبران قبل از محمد مرده اند، اما (سوره 4 آیه 158) میگوید مسیح به سوی خدا برخاست.

55) یک خالق یا چند خالق؟

قرآن در دوجا اعلام میکند که "الله بهترین خالق هاست" (سوره 23 آیه 14 و سوره 37 آیه 125) و این به این معنی است که غیر از الله خالق های دیگری نیز وجود دارند اما در عین حال خیلی جاها ادعا میکند "الله خالق همه چیز است" (سوره 39 آیه 62)، اگر خالق همه چیز الله است آنگاه دیگر خالق دیگری نمیتواند وجود داشته باشد.

56) از همه نژادها یا از نژاد ابراهیم؟

(سوره 29 آیه 27) اشاره میکند که تمام پیامبران از تخم و ترکه ابراهیم بوده اند. اما (سوره 16 آیه 36) میگوید الله از میان همه ملتها مردمانی را به پیامبری برانگیخته است.

57) ازدواج با زنان فرزندخوانده؟

مسلمانان میتوانند با زنان فرزندخوانده هایشان که از فرزندخوانده هایشان طلاق گرفته اند ازدواج کنند (سوره 33 آیه 37) اما مسلمانان نمیتوانند پسری را به پسرخواندگی بگیرند (سوره 33 آیه 4-5).

58) آیا پیامبری برانگیخته نشده اند مگر از نژاد هر قوم؟

قرآن میگوید برای هر مردمی پیامبری از میان خودشان برانگیخته ایم (سوره 14 آیه 4) و (سوره 30 آیه 47)، اما هم منابع اسلامی هم منابع دیگر سامی (مسیحی و یهودی) هردو بر سر این که یونس از قومی دیگر بود توافق نظر دارند.
59) پیامبران میان اجنه و فرشتگان؟

الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد (سوره 12 آیه 109 و سوره 21 آیه 7-8 و سوره 25 آیه 20-21) اما گویا در میان اجنه و فرشتگان نیز پیامبرانی وجود دارند (سوره 6 آیه 130، سوره 11 آیه 69 و 77، سوره 22 آیه 75 و...).
60) چند شرق و چند غرب؟
یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه 40).

کامران میرزا

 برگردان و بازنویسی: اقدلیدس ملیتوسی

در مورد معجزات عددی قرآن بسیار شنیده ایم، حال کمی هم به تناقضات عددی آن بپردازیم که ارتکاب آنها توسط ذات باری تعالی مسلماً از معجزات عظیمه است:


آفرینش آسمان ها و زمین

کدام زود تر آفریده شد؟ آسمان ها یا زمین؟ :

او خدايى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چيز آگاه است. (29)سورة البقرة

آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! (27)سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت، (28)و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود! (29)و زمين را بعد از آن گسترش داد، (30)سورة النازعات
چنان که در آیات شریفه ی بالا می بینید خداوند یک بار می فرمایند که نخست زمین آفریده شد و بار دیگر حکم به تقدم آفرینش آسمان دارند. چند تبیین برای این تناقض می توان تصور کرد:

- در بین این دو وحی خداوند متوجه اشتباه لپی خود گشته و در آیه ی بعد آن را اصلاح کرده است. به هر حال زمان زیادی از آفرینش جهان میگذرد و چه بسا حضرت حق چنان که میگویند دارای علم مطلق نباشد، یا بر اثرکهولت سن درعقل الهی زوالی ظاهر گشته باشد. فراموش نکنیم که دست کم ده میلیارد سال (سال زمینی) از عمرشریف ایشان میگذرد.

- حضرت خاتم الأنبیاء درانتقال این دو آیه ی وحی دچار خبط گشته اند.

- آیات فوق توسط دو خدای متفاوت بر محمد نازل گشته اند که هر یک ادعاهای متفاوتی در مورد آفرینش کائنات دارند.

- کاتبان قرآن به عللی (مثلا حواس پرتی ناشی از مشکلات خانوادگی یا مالی) در هنگام ثبت این آیات دچار اشتباه شده اند.


تضاد و تناقضات آیه با آیه

در قبول دين، اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابر اين، كسى كه به طاغوت ( بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست. (256)سورة البقرة

با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، و نه آيين حق را مى‏پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند! (29) سورة التوبة

(اما) وقتى ماه هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد; و آنها را اسير سازيد; و محاصره كنيد; و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد; زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است! (5)سورة التوبة

هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبه‏رو شديد گردنهايشان را بزنيد، (و اين كار را همچنان ادامه دهيد) تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد; در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد; سپس يا بر آنان منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنان فديه ( غرامت) بگيريد; (و اين وضع بايد همچنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آرى) برنامه اين است! و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏كرد، اما مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد; و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نمى‏برد! (4)سورة محمد

و آنها را  هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون ساختند ( مكه)، آنها را بيرون كنيد! و فتنه  از كشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)، جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد! چنين است جزاى كافران! (191)سورة البقرة

اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ با کافران تشويق كن(65)سورة الأنفال

 علمای اَعلام با بیانی بلیغ ادعا می کنند که اسلام دین صلح است و اجباری در آن نیست. با این حال برخی ناآگاهان سئوال میکنند که پس چرا مجازات کافر در اسلام مرگ است؟

جواب: این مسلماً به معنای خشونت و ددمندشی این دین مبین نیست. فسلفه ی  کشتن کفّار این است که خداوند رحمان رحیم بسی مشتاق آن است که با گرفتن جان کفّار آنان را از پرداختن به معصیت فزون تر در این عالم فانی ولذا گرفتاری به عقوبت سخت تر در عالم باقی باز دارد.

همچنین پروردگار عالم در بسیاری آیات می فرمایند که قرآن را به زبانی ساده و روشن فرو فرستاده اند چنان که فهم آن برای اعراب بیابان نیز مشکل نخواهد بود:

 ما آن ( قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم، شايد آنان متذكر شوند! (58 )سورة الدخان

 بنابراین نباید خیره سرانه  اندیشید که  آیاتی که به مذاق ضائع گمراهان و کفّار خوش نمی آید استعاره ای اند و نباید با میزان صدق سنجیده شوند.

کلام آخر

قرآن کریم سرشار از بی دقتی ها، تناقض ها، ناهمسازی ها، حشوها و غیره است. فرد می تواند صد ها مورد از این تناقضات/اشتباهات/ناهمسازی ها را در قرآن  بیابد. موارد بالا مشتی بود نمونه ی خروار. با این حال هنوز هم قرآن برای اهل ایمان کسان معجزه ای می نماید. آیا این خود معجزه نیست؟





ز


تناقضات قرآن در داستان موسی ( قسمت پنجم )

ادامه‌ی گذشته.....

پس از اینکه فرعون از موسی می‌خواهد که معجزه‌اش را نشان بدهد، موسی عصایش را می اندازد، عصای او نیز به مار تبدیل می‌گردد و دستش را بر سینه‌اش و از داخل پیراهن قرار می‌دهد، پس از بیرون آوردن دستش، نوری بسیار روشن و کاملا سفید از آن تابیده می‌گردد، فرعون با مشاهده‌ی این رخداد، رو به همراهانش که از بزرگان قومش بودند می‌کند و می‌گوید که این‌ کار موسی جادوگری آشکاری است؛
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (شعراء/34) (فرعون‏) به گروه اطرافش گفت اين [مرد] جادوگرى داناست‏.
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (شعراء/35) مى‏خواهد شما را با جادويش از سرزمينتان بیرون نماید، پس شما چه دستوری می‌دهید.

اما قرآن دچار تناقض گوئی شده است و در سوره ی اعراف همان جمله‌ی فرعون را از زبان اطرافیان فرعون بیان می‌نماید؛
قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (اعراف/109) گروهی از قوم اطراف فرعون گفت (گفتند) اين [مرد] جادوگرى داناست‏.
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (اعراف/110) مى‏خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند پس چه دستور مى‏دهيد؟

در این آیات تناقض آشکاری وجود دارد، از یک سو فرعون به اطرافیانش می‌گوید که شما چه دستوری می‌دهید و از سوئی دیگر همین جمله را اطرافیان فرعون بیان مینمایند
اگر آیه‌ی 35 سوره‌ی شعرا بپذیریم پس فرعون انسان خود‌کامه‌ای نبوده است، اما در سوره ی اعراف آیه‌ی 109 این اشتباه را اصلاح می‌نماید

باز در این آیات خبری از هارون نیست، زیرا فرعون و اطرافیانش از صیغه‌ی مفرد برای خطاب قرار دادن موسی استفاده می‌نمایند

اما در ادامه آیه هارون نیز پیدا می‌گردد.

موسی به آنها پاسخ می‌دهد که؛
قَالَ مُوسَى أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ ( یونس/77) موسى گفت آيا وقتى حق به سوى شما آمد مى‏گوييد آيا اين جادو است و حال آنكه جادوگران رستگار نمى‏شوند.

نزدیکان فرعون نیز بیان می‌نمایند که؛
قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ (یونس/78) مشاوران فرعون به او گفتند که موسی و هارون را بازداشت کن و کسانی را برای یافتن جادوگران به شهرهای نمختلف مصر بفرست؛
قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ (اعراف/111) گفتند او و برادرش را به بند بکش و گردآورندگانى را به شهرها بفرست.
قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (شعراء/36) گفتند او و برادرش را به بند بکش و گردآورندگان را به شهرها بفرست.
(فراموشکاری در اعجاز، تکرار دو آیه با بازی با کلمات)
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (شعراء/37) (تا) تمام جادوگران دانايى را نزد تو آورند
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (اعراف/112) (تا) تمام جادوگران دانايى را نزد تو آورند.
(این هم نمونه‌ای دیگر از اعجاز)

همانگونه که مشاهده می‌نمائیم مشاوران فرعون به او می‌گویند که موسی و هارون را تا آمدن جادوگران، زندانی کن
در تمام قرآن دلیلی خلاف این امر نیست پس می‌توان نتیجه گرفت که نزدیکان فرعون توانائی بازداشت موسی را در خویش می‌دیدند

پس چرا اقدام به کشتن او نکردند؟

ضمنا چرا فرعون و اطرافیانش می‌گویند که موسی می‌خواهد مصریان را از سرزمینشان بیرون نمایند؟
موسی درخواست آزادی بنی اسرائیل را دارد و نه تحویل مصر به او.

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (یونس/79) و فرعون گفت هر جادوگر دانايى را پيش من آوريد.

اما در این آیات الله یادش افتاده است که قرار است هارون نیزهمراه موسی، نزد فرعون برود.

إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى (طه/48) (به او بگوئید) در حقيقت به سوى ما وحى آمده كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كند و روى گرداند.

این سوره، تا اینجا صحبتهای موسی و هارون است با الله، البته معلوم نیست هارون در کجا به موسی پیوست؟

نکته ی جالب در این آیات، پیدا شدن هارون است

ضمنا چرا الله درحالیکه با موسی و هارون مشغول صحبت کردن است، سر و کله‌ی فرعون پیدا می‌شود؟؛
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى (طه/49) [فرعون] گفت اى موسى پروردگار شما دو تن كيست؟
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (طه/50) گفت پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است.
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى (طه/51) گفت‏حال (سرنوشت)قرنهای اواین(گذشتگان) چیست؟
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى (طه/52) گفت علم آن در كتابى نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مى‏كند و نه فراموش مى‏نمايد.
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى(طه/53) همان كسى كه زمين را برايتان گهواره‏اى ساخت و براى شما در آن راهها ترسيم كرد و از آسمان آبى فرود آورد پس به وسيله آن رستنيهاى گوناگون جفت جفت بيرون آورديم.
كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى (طه/54) بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه قطعا در اينها براى خردمندان نشانه‏هايى است.
اما وسط سخنان موسی خطاب به فرعون، قرآن از قول الله جمله‌ای را بیان می‌نماید که شنونده انتظار دارد جمله ی موسی باشد؛
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى (طه/55) از اين [زمين] شما را آفريده‏ايم در آن شما را بازمى‏گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى‏آوريم.

وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى (طه/56) در حقيقت [ما] همه آيات خود را به [فرعون] نشان داديم ولى [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذيرفت.

فرعون نیز بیان می‌نماید که؛
قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى (طه/57) گفت اى موسى آمده‏اى تا با سحر خود ما را از سرزمينمان بيرون كنى.

در ادامه ی آیه، فرعون با موسی مذاکره می نماید؛
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى (طه/58) ما [هم] قطعا براى تو سحرى مثل آن خواهيم آورد پس ميان ما و خودت موعدى بگذار كه نه ما آن را خلاف كنيم و نه تو [آن هم] در جايى هموار.
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (صه/58) [موسى] گفت موعد شما روز جشن باشد كه مردم چاتگاهان (آن روز) گرد هم می‌آیند.

و در این لحظه، فرعون موسی از جدا و بدنبال یافتن جادوگران می‌گردد(دستور به یافتن و آنها و مشورت با بزرگان قومش آنجا را ترک می‌نماید)؛
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى (طه/59) پس فرعون روی گرداند (رفت تا) نيرنگ خود را گرد آورد و بازآید.

تا اینکه موعد آنها که همان روز جشنی باشد که موسی پیشنهاد داده بود، فرا رسید ؛
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (شعراء/38) پس ساحران براى موعد روزى معلوم گردآورى شدند.
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ (شعراء/39) به مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد.
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (شعراء/40) بدين اميد كه اگر جادوگران غالب شدند از آنان پيروى كنيم.
جادوگران به فرعون گفتند که؛
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (شعراء/41) و هنگامیکه جادوگران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ما غالب آييم واقعا براى ما مزدى خواهد بود.
وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالْواْ إِنَّ لَنَا لأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (اعراف/113) و جادوگران نزد فرعون آمدند [و] گفتند [آيا] اگر ما پيروز شويم براى ما پاداشى خواهد بود.

فرعون هم به آنها وعده‌ داد که در صورت پیروزی، از مقربان خواهند بود؛
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/42) گفت آرى و مسلما شما از مقربان خواهيد شد.
قَالَ نَعَمْ وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/114) گفت آرى و مسلما شما ازمقربان خواهيد شد.
(باز هم فراموشکاری الله و تکرار دو آیه، آن هم در یک سوره)

موسی شروع به ارشاد جادوگران نمود؛
قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى (طه/60) موسى به آنها گفت واى بر شما به الله دروغ مبنديد كه شما را به عذابى] هلاك مى‏كند و هر كه دروغ بندد نوميد مى‏گردد.

آنها هم با شنیدن سخنان موسی شروع به درگیری، و درگوشی صحبت کردن نمودند؛
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى (طه/61) پس ميان خود در باره كارشان به نزاع برخاستند و به درگوشی صحبت کردن پرداختند.

فرعون و همراهانش به جادوگرانش گفت که؛
قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى (طه/62) گفتند قطعا اين دو تن جادوگرند که مى‏خواهند شما را با جادوی خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاى شما را براندازند.
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى (طه/63) پس نيرنگ خود را گرد آوريد و به صف پيش آييد در حقيقت امروز هر كه فايق آيد خوشبخت مى‏شود.

جادوگران به موسی گفتند که تو جادویت را می‌اندازی یا ما آغاز کننده باشیم، که موسی می‌گوید نخست شما بیندازید؛
قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (طه/65) گفتند اى موسى يا تو مى‏افكنى يا [ما] نخستين كس باشيم كه مى اندازيم.
قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (طه/66) گفت بلكه شما بيندازيد پس ناگهان ريسمانها و چوبدستى‏هايشان بر اثر جادویشان در خيال او مى‏نمود كه آنها به شتاب مى‏خزند.
قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (اعراف/115) گفتند اى موسى آيا تو مى‏افكنى و يا اينكه ما مى‏افكنيم.
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116) گفت‏شما بيفكنيد و چون افكندند ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحرى بزرگ در ميان آوردند.

فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (یونس/80) و چون جادوگران آمدند موسى به آنان گفت آنچه را مى‏اندازيد بيندازيد.
قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (شعراء/43) موسى به آنان گفت آنچه را شما مى‏اندازيد بيندازيد.
(بیان این همه آیه برای گفتن یک جمله!)

پس جادوگران، جادویشان را نشان دادند؛
فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (شعراء/44) پس ريسمانها و چوبدستى‏هايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم.

هنگامیکه آنها جادگریشان را نشان دادند موسی به آنها گفت که؛
فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (یونس/81)
فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (شعراء/45) پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد.

اما در این آیه ابتدا موسی دچار دلهره می‌گردد؛
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى (طه/67) و موسى در خویش دچار ترس گردید.

قرآن بیان می‌نماید که الله به موسی بیان نمود که نترس تو برتری و آنچه را که در سمت راستت است(عصا) را رها کن؛
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى (طه/68) گفتيم مترس كه همانا تو خود برترى.
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى (طه/69) و آنچه در دست راست دارى بينداز تا هر چه را ساخته‏اند ببلعد در حقيقت آنچه ساخته‌اند جادوست و جادوگر رستگار نخواهد شد.

با مشاهده‌ی این وضع بود که جادوگران موسی را تصدیق کرده و به الله ایمان آوردند؛
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (شعراء/46) در نتيجه جادوگران به حالت‏سجده درافتادند.

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى (طه/70) پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.
وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (اعراف/120) و جادوگران به سجده درافتادند.
قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/121) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم.
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/47) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم.
(تکرار)
رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/48) پروردگار موسى و هارون.
رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/122) پروردگار موسى و هارون.
(باز هم تکرار)

قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ان هذا لمكر مكرتموه في المدينة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون (اعراف/123) فرعون گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟! حتما اين نيرنگ و توطئه‏اى است كه در اين شهر چيده‏ايد، تا اهلش را از آن بيرون كنيد; ولى بزودى خواهيد دانست.
لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكم اجمعين (اعراف/124) به یقین كه دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مى‏كنم; سپس همگى را به دار مى‏آويزم.
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (شعراء/49) گفت پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست‏حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست‏خواهم بريد و همه‏تان را به دار خواهم آويخت.

فرعون در این میان بسیار عصبانی شد و به جادوگران بیان نمود که آیا به موسی پیش از اینکه من به شما دهم ایمان آوردید؟

در ادامه‌ی آیه، آنها را تهدید به شکنجه شدن و قتل می‌نماید؛
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى (طه/71) گفت آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پس بى‏شك دستهاى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع مى‏كنم و شما را بر تنه‏هاى درخت‏خرما به دار مى‏آويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت‏تر و پايدارتر است.
( به نظر می‌رسد که قرآن گفته‌هائی که از قول فرعون بیان نموده را سرمشق خویش قرار داده و با همان سبک او بیان می‌نماید که ای مسلمانان مخالفانتان را شکنجه کنید؛
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (مائده/33) سزاى كسانى كه با الله و پيامبرش محاربه می‌کنند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.)
میدانیم که از نظر اسلام مفسد فی الارض کیست!

جادوگران نیز پاسخ فرعون را دادند؛
قالوا انا الى ربنا منقلبون (اعراف/125) گفتند ما به سوى پروردگارمان بازمى‏گرديم.
و ما تنقم منا الا ان آمنا بآيات ربنا لما جاءتنا ربنا افرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين (اعراف/126) انتقام تو از ما، تنها بخاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خويش -هنگامى كه به سراغ ما آمد- ايمان آورديم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ريز و ما را مسلمان بميران!
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (طه/72) گفتند ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به سوى ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد پس هر حكمى مى‏خواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه [تو] حكم مى‏رانى.
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (طه/73) ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است.

و این جادگران بودند که نقش پیامبری موسی را ایفا نمودند؛
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى (طه/73) در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براى اوست در آن نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏يابد.
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى (طه/74) در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براى اوست در آن نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏يابد.
(باز هم تکرار)
وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى (طه/75) و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد براى آنان درجات والا خواهد بود.
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى (طه/76) باغهای عدن كه از زير آن جويبارها روان است جاودانه در آن مى‏مانند و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد.
قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (شعراء/50) گفتند باكى نيست ما روى به سوى پروردگار خود مى‏آوريم.
إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (شعراء/51) ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمان‏آورندگان بوديم.

گروهی از نزدیکان فرعون به او گفتند که؛
و قال الملا من قوم فرعون ا تذر موسى و قومه ليفسدوا في الارض و يذرك و آلهتك قال سنقتل ابناءهم و نستحيي نساءهم و انا فوقهم قاهرون (اعراف/127) گروهی از قوم فرعون به او گفتند که «آيا موسى و قومش را رها مى‏كنى كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودى پسرانشان را مى‏كشيم، و دخترانشان را زنده نگه مى‏داريم و ما بر آنها كاملا مسلطيم!

موسی نیز به بنی اسرائیل وعده می‌دهد که اگر شکیبا باشند پیروزی با آنهاست؛
قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين (اعراف/128) موسى به قوم خود گفت از الله يارى جوييد، و استقامت پيشه كنيد، كه زمين از آن الله است، و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مى‏كند; و سرانجام (نيك) براى پرهيزكاران است.

بازم هم فراموشکاری

اما الله دچار فراموشی می‌گردد آنجا که بیان می‌نماید، هیچکس به موسی ایمان نیاورد جز عده ی کمی از قوم خودش؛
فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (یونس/83) سرانجام كسى به موسى ايمان نياورد مگر فرزندانى از قوم وى در حالى كه بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها ايشان را آزار رسانند و در حقيقت فرعون در آن سرزمين برترى‏جوى و از اسرافكاران بود.

این آیات قابل تامل است.
از یک سو جادوگرانی که از نظر فرعون قابل قبول بودند، به موسی ایمان آوردند و از سوئی دیگر الله بیان می‌نماید که غیر از گروهی از قوم بنی اسرائیل کسی به او ایمان نیاورد، پس دو فرض مطرح می‌گردد:
1- کسانی از جادوگران که به موسی ایمان آورده بودند از بنی‌اسرائیل بودند، که با توجه به خصلت فرعون و بی‌اعتمادی او به بنی‌اسرلائیل فرضی است محال، اما اگر درست باشد حسن نیت فرعون را می‌رساند که تا این حد به بنی‌اسرائیل احترام می‌گذاشت.
2- قرآن دچار فراموشی و تناقض گردیده است.

تناقضات دیگر
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ (غافر/24) و فرعون گفت مرا بگذاريد موسى را بكشم تا پروردگارش را بخواند من مى‏ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند.
چه کسی به او این اجازه را نمی داد؟
خطاب او به کیست؟

همانگونه که می دانیم، دین موسی فقط برای بنی اسرائیل بود اما؛
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ(غافر/28) و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى‏داشت گفت آيا مردى را مى‏كشيد كه مى‏گويد پروردگار من خداست و مسلما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زيان اوست و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‏دهد به شما خواهد رسيد چرا كه خدا كسى را كه افراطكار دروغگو باشد هدایت نمى‏كند.

ادامه دارد.............

ECEMBER 07, 2009

تناقضات قران
اما در آخر قرآن واقعا معجزه است چرا؟

1ـ تنها کتاب مذهبی ا ست که توسط ميليون ها مسلمان بدون فهميدن کلمه ای ازآن، بزبان عربی وغالبأ از حقظ قرائت می شود .

2ـ تنها کتابی است که با وجود تعدد تناقضات و خلاف گوئی ها، سخنان تکراری و زائد و غلطهای فاحش، اکثر مسلمانان حتی جرات بزبان آوردن اين کاستی ها را نداشته چرا که بلافاصله گناهکارمحسوب می شوند .

3ـ تنها کتابی است فاقد شرح وقايع به ترتيب زمانی وبخش بندی روشن موضوعات و مطالب .

4ـ تنها کتابی است که اغلب آيه های آن بدون ا رتباط با يکديگرو هيچيک از سوره ها به موضوع ويژه ای اختصاص نيافته بلکه موضوعات مختلفی را برحسب اتفاق شامل می شود .

5ـ تنها کتابی است که ميليون ها مسلمان به غلط براين باورند که درزمان پيامبر تدوين، درحالی که تقريبأ بيست سال پس ازمرگ او گردآوری شده است .

6ـ تنها کتابی است که تعداد زيادی اشتباه گرامری داشته وبارها دستخوش تغيير بوده امــّا مؤمنين متعصب براين باورند که هرگز عوض نشده وخالی از هرگونه اشتباه است .

7ـ تنها کتابی است فاقد هرگونه تئوری واقعی علمی، با وجود اين متعصبين نابينا مدعی پيش بينی تعداد زيادی از تئوريهای علمی توسط آن هستند .

8ـ تنها کتابی است که توسط خشک مغزان متعصب به تمامی به خدای دانا و آگاه و قادر مطلق منسوب می شود درحالی که حتی ده درصد بندگان اين خدا براستی از صددرصد دستورات آن پيروی نمی کنند .

9ـ تنها کتابی است که ادعا می شود به انسانی ترين بودن، درحالی که درآن الله بارها دستورکشتن انسانی توسط انسان ديگر را صادر می کند .

10ـ تنها کتابی است که توسط تيره انديشان مؤمن بعنوان کتابی که بيشترين حقوق زن را در نظرگرفته محسوب می شود، درحالی که زنان توسط احکام خدائی آن مورد بيشترين ستم ها و اجحافات قرار گرفته اند .

11ـ تنها کتابی است که مؤمنين ترجيح می دهند آنرا ترجمه نکرده و بهمان صورت عربی بدون دريافتن مفهوم آن، اغلب با آوازی بلند قرا ئت کنند .

12ـ تنها کتابی است که با استفاده ازآن صدها هزار آخوند، ملا، مفتی، آيت الله وديگر مفت خواران، مسلمانان ساده دل را فريب می دهند و از آن طريق ميليون ها دلار به جيب می زنند .

13ـ تنهاکتابی است که مؤمنين می توانند آيات زيادی درآن بيا بند که نه برای مردم عادی بلکه فقط ويژه ی پيامبرو به منظورحل وفصل مسائل و مشکلات شخصی براو نازل شده است ..

14- ـ تنها کتابی ا ست که تمام مذ اهب ديگر را باطل و دستورجهاد عليه آنها صادرکرده است .

15ـ تنها کتابی است که درابتدا مردم را به اطاعت کورکورانه فرمان می دهد وپس ازآن می گويد که فکر کنند تا حقيقت را دريابند .

16ـ تنها کتابی ا ست که مدعی فرستادن پيامبر به همه ی ملت ها، قبا يل وا قصی نقاط جهان شده اما فقط از پيامبران خاورميانه ياد می کند .

17ـ تنها کتابی است که آنقدر ابهام و ناروشنی دارد که قادراست ازيکطرف قاتلينی مانند طالبان وخمينی ها واز طرف
ديگرمرتجعی مذهبی و صوفی نما مانند امام محمد غزالی را توليد کند .

18-تنها کتابی است که به کمک انسان درحل مسئله ی واگذ اری ارث به موروثان وضرب و تقسيم اعداد محتاج است

19ـ تنها کتابی است که بر مصداق آن شيعه و سنی و ديگر فرق اسلامی يکديگر را به قتل می رسانند تا به بهشت بروند . پروتستان ها و کاتوليک ها همديگر را می کشتند، اما دارای انجيل های متفاوت بودند .

20ـ تنها کتابی است که بروشنی قوانين جزا (قصاص) را بعنوان فرمان خدا صادر می کند اما اين قوانين نا بهنگام بهيچ وجه مناسب با جامعه ی مدنی کنونی نيستند و هرجا که به اجرا در آمده اند (ايران ، افغانستان،…)، مردم (غيرمسلمان و مسلمان) يااز اجرا کنند گان آن انتقاد نموده اند که چرااز قانون قصاص پيروی می کنند يا چرا آنها را درست به اجرا درنمی آورند؟ قابل تعجب نيست که ملايان هرگز منشاء اين قوانين متعلق به جامعه ی بدوی عربستان را مورد سرزنش قرار نمی دهند .

يکی از بزرگترين اشتباهات قرآن را می توانيم درآيات ذيل بيابيم: (سوره 18 آيات 85 و86 )

“او راهی را دنبال کرد تا آنگاه که به محل غروب خورشيد رسيد وخورشيد را ديد که درباتلاقی غروب می کند ونزديک آن مردی رايافت. ما گفتيم ذوالقرنين آيا می خواهی آنان را مجازات کنی ويا نکوئی با آنان پيشه می کنی” (سوره ی الکهف آيه های 85 و86 ).

ازاين بدتراينکه درقرآن درآيات فوق نوشته شده که اين مرد سخنان مورچگان را می شنيده است. واقعيت علمی ثابت شده اين است که مورچگان دارای ارگان های مربوط به توليد صوت نيستند ونبايد هم باشند . چرا که با بجای گذاشتن رد شيميائی وبعبارت ديگر با بو با يکديگر ارتباط برقرار می کنند. البته اين اشتباه بزرگ قابل درک است چرا که اعراب قرن هفتم ميلادی بنا به اطلاعات کمی که از بيولوژی حيوانات داشتند چيزی بجز اين نبايستی فکر می کردند. بهرحال، اين بی اطلاعی يا کم اطلاعی ازعالم حيوانات نشان دهنده ی منشاء انسانی متون قرآن است وآنرا به عنوان وحی که از طرف خدای (الله) دانای مطلق نازل شده مورد سؤال قرار می دهد .

قرآن درچگونگی بوجود آمدن آسمان شرح می دهد که خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد وآسمان پائين را با چراغ هائی تزيين داد (سوره ی الملک، آيه های 3 و 5). قرآن در سوره ی الصافات آيه ی 6 می گويد: “ما آسمان پائين را با ستارگان آراستيم” وهمچنين درسوره ی نوح آيه های 5 و 6 تاکيد می کند که ماه نيز دربين اين هفت آسمان ا ست. اگر ستارگان (چراغ ها) درآسمان پائين قرار دارند و ماه نيز دربين اين هفت آسمان، درنتيجه ستارگان يا از ماه به زمين نزديکترند يا مسافتی به اندازه ی آن تا زمين دارند. اين ديدگاه درهردو صورت ازنظر علمی غلط است. همه می دانيم که ستارگان درفاصله های بسيار بسيار دورتر ازماه به زمين قرار دارند .

سم الخط مصحفهای عثمانی دارای غلطها و تناقضهای آشکاری است که برخلاف نوشتارهای رایج در بین عرب زبانان آنزمان بوده و تا حدی این غلطهای املایی و تناقضات در این مصحفها زیاد است که اگر قرآن از طریق شنیداری و تواتر به دست مسلمانان نمی‌رسید قرائت صحیح قرآن در طول زمان به تدریج از بین می‌رفت. زیرا همچنانکه دانشمندان نیز می‌گویند قرآن به توسط سماعی (شنیدن) و قرائت به دست ما رسیده است و نوشتن قرآن نیز عموما بر همین مبنا بوده است یعنی اینکه آنگونه که کلمات تلفظ می‌شد؛ می‌نوشتند چرا که اصولا و به طور کلی نوشتن و کتابت نیز نماینده لفظی است که بیان کننده معنی و مفهوم مورد نظر گوینده می‌باشد بر این اساس لازم است تا نوشتار لفظی کاملا با لفظی که تلفظ می‌شود مطابقت داشته باشد یعنی عین آنچه گفته می‌شود، نوشته شود تا خط بدون هیچ کم و کاستی نماینده و مقیاسی برای لفظ باشد. البته وجود غلطهای مصطلح در هر زبانی تا حدی که به مفاهیم ضرری نرساند بدون اشکال می‌باشد. به همین دلیل باید گفت که اساس قرائت است و کتابت قرآن مبنی بر آن است.

نظر دانشمندان
البته یک تعداد نظریه‌های مبالغه آمیزی مبنی بر اینکه این غلطهای املایی‌، غلط نیستند بلکه چون پیغمبر دستور به چنین نوشتنی داده بود ابراز می‌دارند و می‌گویند که این غلطها در واقع مانند حروف مقطعه دارای رموزی هستند که کسی نمی‌داند، ارائه کرده‌اند که این نظریات نیز از طرف دانشمندان رد شده هست و حتی عده‌ای از آنها نیز معتقدند باید این غلطها اصلاح گردد.
علت وجود غلطهای املایی و تناقضات
ابتدایی بودن خطّ
همچنانکه تاریخ گواهی می‌دهد عرب عصر نزول قرآن کریم، هر چند از نظر اصالت زبان و گفتار در اوج فصاحت و بلاغت بوده‌اند اما در مقابل از سواد خواندن و نوشتن اطلاع چندانی نداشته و تعداد باسوادان آنها در حد انگشت شماری بوده‌اند و علاوه بر آن، کسانی هم که آشنایی به خط و کتابت داشته‌اند، دارای خطی بسیار پائین و اولیه بوده، که آثار باقیمانده از صدر اول نشان دهنده این مطلب است و این بر ما نیز پوشیده نیست که از قواعد عربی در آن زمان خبری نبوده و تمامی قواعد عربی حتی إعراب و حرکات و نقطه و تشدید و سایر موارد به زمانهای بسیار بعد می‌رسد که طبق نقل تاریخ توسط ابوالاسود دوئلی شروع گردیده که او هم شاگرد اما علی علیه السلام بوده فلذا در زمان یکی کردن قرائتها، کلمات بدون حرکه و نقطه و هیچ گونه اعرابی نوشته شده است.
کم سوادی کمیته توحید المصاحف
علت دیگری که در وجود غلطها و تناقضات نقش بازی کرده کمیته یکی کردن مصاحف بوده‌اند، چون این‌ها افرادی بوده‌اند که نسبت به روش کتابت و نوشتاری زمان خود، اطلاع دقیقی نداشته و عموما افرادی خوش خط نیز نبوده‌اند، جالب توجه اینکه این غلطها و تناقضات املایی تا حدی بوده که خود عثمان نیز متوجه این غلطها گردیده، هچنانچه در کتابهای روایتی هم آمده که وقتی نسخه‌های مصحفها آماده شد آنها را نزد عثمان بردند و او آنها را مشاهده کرد و گفت چه خوب و زیبا تهیه کرده‌اید. وی اشتباهاتی از جنبله لهجه‌های مختلف عرب را در آنها دید و گفت اگر املا کننده از هذیل و نویسنده از قبیله ثقیف بود این اشتیاهات رخ نمی‌داد. که این نیز ناشی از سست کاری وی در جریان یکی کردن مصاحف را دارد چرا که او با وجود اطلاع از اینکه می‌داند افرادی شایسته تر از کمیته فعلی وجود دارد چرا سستی کرده و بهانه‌های مختلف سیاسی و قبیله‌ای و غیره، باعث بوجود آوردن چنینی مسئله‌ای گردیده است. مگر قرآن کتاب الهی شایسته توجه بیشتری نبوده است؟!!
دلیل عدم اصلاح غلطهای املایی و تناقضات
فصاحت و بلاغت عرب زبان
ثعلبی روایت می‌کند که عثمان وقتی مصفها را دید گفت که در این مصحف غلطی وجود دارد که هر عرب زبانی به صورت صحیح آن را ادا می‌کند. به عثمان گفته شد آیا آن را اصلاح نمی‌کنی؟ جواب داد نیازی نیست زیرا این نه حلالی را حرام کرد و نه بر عکس.
دومین دلیل بر عدم اصلاح غلطهای این مصحفها، این بود که در زمانهای بعد دشمنان به بهانه اصلاح غلطهای موجود، در قرآن دست نبرده آن را تحریف نکرده کتاب قرآن را بازیچه اغراض سیاسی یا مغرضانه خود نسازند.
رابطه غلطهای املایی و تناقضات با عظمت قرآن
لازم به توضیح است که
1) وجود غلطهایی املایی و تناقضات هیچ ضرر و زیانی به عظمت و کرامت قرآن وارد نساخت زیرا همچنانکه سابقا گفتیم قرآن به واسطه شنیدن و سماعی به ما رسیده و ملاک در صحت قرائت، صورت نوشته شده قرآن نیست یعنی نوشته به هر روش و اسلوبی که باشد تا زمانیکه ما را به قرائت صحیح راهنمایی کند موجب پیروی آن خواهد بود و الّا چنین قرائتی صحیح نخواهد بود.
2) وجود غلطهای املایی و تناقضات نشان دهنده نادانی و بیسوادی سهل انگاری کمیته یکی کردن مصحفها است و ضرری به عظمت قرآن نمی‌رساند.
3) وجود همین غلطها و تناقضات خود دلیل مکحمی بر عدم تحریف قرآن می‌باشد که یکی از دلایل مسلمانان در طول تاریخ بر طرفداران تحریف ارائه می‌شده است.



خطا ها و تناقضات قرآن
نوشتۀ عزیز یاسین
بخش پنجم

زیر این عنوان خواهیم کوشید تا باروشی متمدنانه ، منطقی و مستدل خطاها ولغزشهای لغوی و علمی و تناقضات منطقی موجود در قرآن را مورد بحث وبررسی قرار دهیم.لذا از آنانیکه خود رادرزمرۀ فقها ،علماء و مفسرین اسلام قلمداد مینمایند صمیمانه دعوت به عمل میآوریم تا در مباحثات با ما شرکت ورزیده نظرات و ملاحظات مارابه همان روشی که ما آنرا مطرح مینماییم به نقد بکشند البته نه با روشهای پرطمطراق واعظانه وتکیه خانه ئی وخانقاهی . ما این بحثهارا در بخشهایی جداگانه ودنباله دار إرائه خواهیم نمود.

خطاها و تناقضات قرآن
بخش پنجم
بازتاب افسانه های سامی
به گونه یی وارونه و ناقص در قرآن
قهرمانیهای موسی و طالوت

در آیت پنجاه و پنج سورۀ البقرة آمده است :
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿55﴾
ترجمه :
و چون گفتيد اى موسى تا خدا را آشكارا نبينيم هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد پس در حالى كه مى‏نگريستيد صاعقه شما را فرو گرفت .
همینگونه در آیت یکصدوپنجاه وسه سورۀ نساء تذکر رفته است :
يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاء فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهتُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِينًا ﴿153﴾
ترجمه : اهل كتاب از تو مى‏خواهند كه كتابى از آسمان [يكباره] بر آنان فرود آورى البته از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا به ما بنماى پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت‏سپس بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد گوساله را [به پرستش] گرفتند و ما از آن هم درگذشتيم و به موسى برهانى روشن عطا كرديم.

همچنان در آیت یکصدو پنجاه و پنج سورۀ أعراف میخوانیم :
وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ ﴿155﴾
ترجمه : موسى از ميان قوم خود هفتاد مرد براى ميعاد ما برگزيد و چون زلزله آنان را فرو گرفت گفت پروردگارا اگر مى‏خواستى آنان را و مرا پيش از اين هلاك مى‏ساختى آيا ما را به [سزاى] آنچه كم‏خردان ما كرده‏اند هلاك مى‏كنى اين جز آزمايش تو نيست هر كه را بخواهى به وسيلۀ آن گمراه و هر كه را بخواهى هدايت مى‏كنى تو سرور مايى پس ما را بيامرز و به ما رحم كن و تو بهترين آمرزنده گانى.

آیتهای فوق الذکر همه حکایتگر صحنه یی از راهپیمایی موسی، این قهرمان افسانه های تورات( عهد قدیم )، همراه با گروهی از افراد قوم یهود به میعاد گاه ملاقاتش با خدا میباشد ، گروهی که به عقیدۀ اغلب مفسرین قرآن به موسی گفتند : تا زمانی که خدارا به صورت آشکار و با چشمان خویش نبینیم ترا باور نخواهیم کرد.
در پاسخ به این پرسش که گروه متذکره متشکل از چه کسانی بوده است ، مفسرین قرآن آراء ونظریات گوناگونی إرائه داده اند ، مگررازی در تفسیر خویش به استناد به آیت 155 سورۀ أعراف با تأکید خاطر نشان میسازد که آنان همان هفتاد نفری بوده اند که موسی آنان را برگزیده و با خود به میعادگاه برده بود تا از گناهی که در پرستش گوساله ( سامری ) مرتکب شده بودند معذرت بخواهند.
مفسرین متملق و سطحی نگر قرآن در زمینۀ به اصطلاح شأن نزول این آیات و اینکه آیا موسی با خداتنها یک میعاد گاه داشته ویا بیشتر از آن و اینکه آیا این واقعه قبل از گوساله پرسی های قوم یهود روی داده است ویا بعد از آن ، قلم فرسایی های فراوانی کرده وصفحات متعددی راسیاه کرده اند مگر تا کنون هیچکدام آنان این زحمت را به خود نداده اند تابه منبع و مصدر اصلی این افسانه که همان کتاب اسطوره یی تورات ( عهد قدیم ) میباشد مراجعه نموده ببینند که قضیه در اصل از چه قرار بوده است .
هنگام مراجعه و بررسی منابع و مآخذ متعلق به زنده گانی موسی ، نمیتوان چیزی به دست آورد که مؤید افسانۀ وارده در آیات فوق الذکر باشد و به خصوص در کتاب تورات ( عهد قدیم ) از همچو حادثه یی أصلا تذکری به میان نیامده است . مگر چنان به نظر میرسد که این صحنه سازی قرآنی شکل تحریف شدۀ روایتی باشد که در آیتهای 24 – 25 إصحاح یازدهم سِفر اعداد تورات ( عهد قدیم ) آمده است و عبارت است از :
24 پس موسی خیمۀ عبادت را ترک نموده ، سخنان خداوند را به گوش قوم رسانید وهفتادنفرازرهبران بنی اسرائیل را جمع کرده ، ایشان را در اطراف خیمۀ عبادت برپاداشت . 25 خداوند در ابر نازل شده ، با موسی صحبت کرد ، و از روحی که برموسی قرارداشت گرفته ، بر آن هفتاد رهبرقوم نهاد. وقتی که روح بر ایشان قرارگرفت برای مدتی نبوت کردند.( سِفر اعداد : 11/ 24 – 25 )
و اما در زمینۀ آنچه که در آیات متذکرۀ قرآن پیرامون در خواست یهودیان مبنی بر دیدارآشکار و مستقیم با خدا بیان شده است کاملاًعکس آن چیزیست که در تورات ( عهد قدیم ) آمده است و آن اینکه یهودیان از موسی خواستند تا اوخودش با ایشان سخن گوید ، واز اینکه خدا با ایشان سخن گوید ابراز ترس نمودند. چنانکه درآیت 19 إصحاح بیستم سِفرخروج میخوانیم :
19 به موسی گفتند:
« تو پیام خدارا بگیروبه ما برسان وما إطاعت میکنیم . خدا با ماصحبت نکند، چون میترسیم بمیریم .»
( سفرخروج : 20/ 19 )
چنانکه گفته آمد آیتهای متذکرۀ قرآن به گونه یی عجولانه ، "حلول روح پروردگار" بر « هفتاد نفریهودی » را صاعقه و زلزله یی کشنده و آنچه را که در( سفرخروج : 20/ 19 ) آمده است به صورت کاملا معکوس بیان داشته است.
باید یاد آورشد که مسألۀ عوضی گرفتن صاعقه و زلزله به جای " روح پروردگار" یقیناً نشان دهندۀ قلت دانش محمد و نقص آگاهی وی از تورات میباشد ، مگرمعکوس نشان دادن درخواست یهودیان از موسی در زمینۀ دیدار و سخن گفتن با خدا ، به کم دانشی محمد نی بلکه به تحریف عامدانه یی بر میگردد که هدف از آن کسر شأن یهودیان در میان مسلمانان بوده است . زیرا سوره های البقرة و النساء ا زسوره هایی اند که آیتها و محتویات آنرا محمد در مدینه تسجیل نموده است ، آنهم درست پس از آنکه ازیکسوتمام امیدهای او در قبولاندن نبوتش بالای قوم بنی اسرائیل به یأس مبدل گردیده بود و از سوی دیگر در نتیجۀ یورشهای لجوجانۀ لشکریان محمد ، یهودیان شکستهایی را متقبل شده ودر موقعیت فرودست و ناتوانتری قرار گرفته بودند . پس میتوان با تأکید خاطر نشان ساخت که محمد با همچو پروپاگندها وتبلیغات ، میخواسته است آنان را طائفه یی گستاخ ، لجوج و ستمگر قلمداد کرده به ایشان گوشزد نماید که جدلها وپرخاشهای لفظی آنان باوی باعث غضب وناخوشنودی خدا خواهد شد.

یکی دیگر ازمواردقلت دانش محمد و نقص آگاهی وی از تورات را میتوان در آیت 60 سورۀ البقرة و آیت 160 سورۀ الأعراف مشاهده نمود :
آیت 60 سورۀ البقرة :
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿60﴾
ترجمه : و هنگامى كه موسى براى قوم خود در پى آب برآمد گفتيم با عصايت بر این ‏سنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت [به گونه‏اى كه] هر قبيله‏اى آبشخور خود را مى‏دانست [و گفتيم] از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و[لى] در زمين سر به فساد برمداريد .
آیت 160 سورۀ الأعراف :
وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿160﴾
ترجمه : و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتى بودند تقسيم كرديم و به موسى وقتى قومش از او آب خواستند وحى كرديم كه با عصايت بر آن سنگ بزن پس از آن دوازده چشمه جوشيد هر گروهى آبشخور خود را بشناخت و ابر را بر فراز آنان سايبان كرديم وترنجبین و مرغ بریان بر ايشان فرو فرستاديم ، از چيزهاى پاكيزه‏اى كه روزيتان كرده‏ايم بخوريد و بر ما ستم نكردند ليكن بر خودشان ستم مى‏كردند .

دراین مورد نیز مفسرین قهرمان سازقرآن چنان با دقت ومستند صحبت کرده اند که گویا خودشخصاً همراه با موسی بوده قهرمانیها و معجزات وی را به چشم سر مشاهده کرده باشند، مگر آگاهانه ویا ناآگاهانه ، نخواسته اند منبع اصلی این افسانه را که همان کتاب تورات( عهد قدیم ) میباشد، بازنموده ببینند که این واقعه درآن کتاب چگونه انعکاس یافته است .
با مراجعه به تورات ( عهد قدیم ) در می یابیم که در این آیتهای قرآن دو حادثه یی که در زمانها و مکانهای جدا گانه گویا رخ داده است باهم آمیخته ومخلوط شده است وبه عنوان یک رویداد واحد انعکاس یافته است. چنانکه در إصحاح پانزدهم ، آیت بیست و هفتم سفرخروج آمده است:
27 سپس بنی اسرائیل به إیلِیمَ آمدند. در آنجا دوازده چشمه بود؛ پس در کنار چشمه ها خیمه زدند. (خروج 17/27 )
نا گفته پیداست که آن چشمه ها از قبل در آن منطقه موجود بوده است و عصایی و موسایی در کارنبوده است تا آنرا جاری سازد . و اما افسانۀ جاری شدن آب به ضرب عصای موسی به روایت تورات( عهد قدیم ) در کوه حُورِیبَ بوده است که در آیتهای پنجم وششم إصحاح هفدهم سفر خروج آمده است :
5 و6 خداوند در جواب موسی فرمود: « برخی از بزرگان بنی اسرائیل را همراه خود بردارو پیشاپیش مردم به طرف کوه حُورِیبَ حرکت کن . من درآنجا کنار صخره ، پیش توخواهم ایستاد. باهمان عصایی که به رود نیل زدی ، به صخره بزن تا آب از آن جاری شود وقوم از آن بنوشند.» موسی همانطور که خداوندبه او دستور داد ، عمل کرد وآب ازصخره جاری شد.( خروج 17/ 5 و 6 )
با مطالعۀ مطالب فوق الذ کر و مقایسۀ آنچه که درتورات ( عهد قدیم ) و قرآن آمده است، هر خوانندۀ ژرف نگری میتواند بداند که این کتابهای " آسمانی " إحساسات و عواطف پیروان خویش را به چه طریقه هایی به بازی میگیرندو آنان را وادار مینمایند تا بدون هیچگونه چون چرایی سمعاً وطاعه ولبیک گویند. پس ما بیشتر از این درزمینه صحبت نکرده قضاوت را به خوانندۀ گرامی میسپاریم.

یکی دیگر از موارد بازتاب أفسانه های سامی به صورت وارونه و ناقص در قرآن ، مطلبی است که در آیت شصت و یکم سورۀ البقرة گنجانیده شده است :
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ﴿61﴾
ترجمه : و چون گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم ، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى‏روياند از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز براى ما بروياند. [موسى] گفت آيا به جاى چيز بهتر خواهان چيز پست‏تريد پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا كه آنان به نشانه‏هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را بناحق مى‏كشتند اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد درگذرانيده بودند.
از آنجایی که یک چنین مطالبه و درخواستی درهیچ جایی از تورات به چشم نمی خورد؛ به گمان غالب میتوان حکم نمود که این آیت ، صورت تحریف شدۀ إعتراضات و انتقاداتی است که به روایت تورات، بنی اسرائیل هنگام فرار از فرعون و لشکریان وی و گیرماندن در میان بیابان و رود نیل ،در برابر موسی إبراز نموده اند و در آیتهای 10 ، 11 و 12 إصحاح چهاردهم سفرخروج تورات ( عهدقدیم ) آمده است :
10 وقتی قوم اسرائیل ازدور مصریان را دیدند که به آنان نزدیک میشوند دچار وحشت شدند و از خداوند کمک خواستند. 11 آنها به موسی گفتند : « چرا ما را به این بیابان کشاندی ؟ مگر در مصر قبر نبود که مارا آوردی در این بیابان بمیریم ؟ چرا مارا مجبور کردی از مصر بیرون بیاییم ؟ 12 وقتی در مصر بودیم ، آیا به تو نگفتیم که ما را به حال خودمان واگذار؟ ما میدانستیم که بَرده ماندن در مصر بهتر از مردن در بیابان است . ( خروج : 14/ 10 – 11 – 12 )
قرآن در آیت فوق الذکرخویش یهودیان را متهم به کشتن پیامبران مینماید مگر نامی از پیامبران کشته شده نمی برد و مفسرین مشهور قرآن نیز بر خلاف عادت همیشه گی شان برای شناساندن آن پیامبران به إجتهاد نپرداخته اند، و یگانه تفسیری که به این کار اقدام نموده است ، تفسیرجلالین است که نوشته است : ...مانندزَکَرِیًّا و یحیی . و از آنجا که منظور جلالها همان زَکَرِیًّا و یوحنَّا المُعَمِّدان و یا یحیای تعمید دهندۀ عیسای میباشد و هردو کشته شده اند؛ پس میتوان گفت که این دو مفسر ( جلالها )، تحریف کاری و وارونه سازی افسانه های سامی را که ازجانب قرآن آغاز شده است با تحریف تاریخی دیگری تکمیل نموده اند ، زیرا زَکَرِیًّا و یوحنَّا المُعَمِّدان با موسی نی بلکه گویا با عیسی دریک عصر می زیسته اند.
درمورد این آیت قرآن دو نکتۀ زیرین رانیز قابل یاد آوری میدانیم:
نخست اینکه درآن آمده است : ... وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ... که عبارت ... بِغَيْرِ الْحَقِّ...هر خوانندۀ با هوش را تکان داده او را وامیدارد تا بپرسد که چطور میتوان پذیرفت که پیامبری مستحق کشتن گردد و کشته شدنش برحق بوده باشد؟ لذا اغلب مفسرین دراین زمینه تجاهل و چشم پوشی را ترجیح داده اند و آنانی هم که لب به سخن گشوده اند بسیار پراگنده و بی ربط صحبت کرده اند ، مانند أبي محمد عبدالحق بن غالب ابن عطية الأندلسي الغرناطي الحافظ القاضي (متولد 564 هجری قمری ) که در کتاب المحرَّر الوجیز في تفسیر الکتاب العزیز خویش ، نوشته است :
« بِغَيْرِ الْحَقِّ»: بزرگ نشان دادن گناهیست که مرتکب آن شده اند، و معلوم است که هیچ پیامبری ، به حق کشته نمیشود ، مگر این عبارت به این خاطرآمده است که شاید کسی به گونه یی همچو چیزی را تخیل نماید ، پس با این عبارت درمورد شنعت وآشکار بودن گناه تصریح شده است.
سؤال اینجاست که آیا این پاسخ میتواند قناعت بخش ، واضح و روشن به حساب آید؟ در این مورد نیز قضاوت و داوری را به خواننده گان عزیز میسپاریم.
نکتۀ دوم اینکه در هیچ یک از تفسیرهای معتبر قرآن در مورد تعیین معنی واژۀ « فوم » اتفاق نظر وجود ندارد، چه در همۀ تفاسیر قرآن آمده است که برخی از مفسرین واز آنجمله عبدالله بن عباس را عقیده برآنست که این کلمه در معنی گندم ویا نان به کار رفته است و برخی دیگر واز آنجمله عبدالله بن مسعود به این باوراند که این واژه در اصل « ثوم » بوده ودر معنی سِیرکه همان سبزی مشهور است به کار رفته است ، چنانکه عبدالله بن مسعود در نسخۀ دست داشتۀ خویش آنرا به همان صورت اصلی یعنی « ثوم » نوشته است نه « فوم ».
پس باید از این مفسرین و تأویل کننده گان پرسید که موجودیت یک چنین واژۀ گنگ و بی مفهوم را درکتابی " آسمانی " و فروفرستاده شده از " لوح محفوظ " چگونه ارزیابی مینمایند؟
أفسانه پرداز قرآن محمد بن عبدالله قرشي در یک إقدام دیگر با درهم آمیختن چند رویداد و چند شخصیت اسطوره یی قوم بنی اسرائیل ، افسانه یی بافته است که نقطۀ اوج حوادث آن در آیتهای 247 الی 251 سورۀ البقرة جا دارد و ما آنرابه گونه یی کامل همراه با ترجمۀ فارسی اش در اینجا نقل میناییم:
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿247﴾ وَقَالَ لَهُمْ نِبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿248﴾ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿249﴾ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿250﴾ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿251﴾
ترجمه : و پيامبرشان به آنان گفت : ‏خداوند طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است. گفتند :چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشى داده نشده است. پيامبرشان گفت : ‏خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و [نيروى] بدنى بر شما برترى بخشيده است و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى‏دهد و خدا گشايشگر داناست 247
و پيامبرشان به آنان گفت: نشانه پادشاهى او اين است كه آن تابوت [عهد] كه در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان و بازمانده‏اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون بر جاى نهاده‏اند، وجود دارد و در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى‏كنند به سوى شما خواهد آمد. اگر مؤمن باشيد براى شما در اين [رويداد] نشانه‏اى است 248
و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد گفت‏خداوند شما را به وسيلۀ رودخانه ‏یی خواهد آزمود پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان] من نيست و هر كس از آن نخورد قطعا او از [پيروان] من است مگر كسى كه با دستش كفى برگيرد پس [همگى] جز اندكى از آنها از آن نوشيدند و هنگامى كه [طالوت ] با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را ياراى [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست كسانى كه به ديدار خداوند يقين داشتند گفتند بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار به اذن خدا پيروز شدند و خداوند با شكيبايان است 249
و هنگامى كه با جالوت و سپاهيانش روبرو شدند گفتند پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى 250
پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مى‏خواست به او آموخت و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏كرد قطعا زمين تباه مى‏گرديد ولى خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد 251

در این آیات قرآن افسانۀ توراتی شائول ( طالوت ) گویا بازتاب یافته است ، مگربا یک نگاه سطحی میتوان دریافت که این افسانه نیز در قرآن به گونه یی وارونه وناقص روایت شده است . به این شرح که محمد در این افسانه پردازی قرآنی رویدادهای افسانوی متعلق به شخصیتهای اسطوره یی یهودی به نامهای شائول ، داؤود وجِدعون را به گونه یی به هم ریخته و مخلوط بازتاب داده است.وکوشیده است از مجموعۀ آن حوادث افسانه یی بیافریند که او را در به سر رساندن اهداف خاص خودش و دیانت نوپای اسلام یاری رساند . برای روشن شدن این مسأله بد نیست به کتاب تورات (عهد عتیق ) مراجعه نماییم . در تورات آمده است که سموئیل پیامبر شائول را به عنوان نخستین پادشاه بنی إسرائیل مقرر نمود ، ر. ک : ( یکم سموئیل: إصحاح 15/آیت 1) و در زمان پادشاهی شائول میان اسرائیلیان و فلسطینیان جنگی روی داد که درآن پهلوان لشکر یهودیان داؤود با پهلوان لشکرفلسطینیان جُلیَات ( جالوت ) مصاف داد و اورا به قتل رسانید ، ر. ک: (یکمِ سموئیل: إصحاح 17/ آیتهای 33 إلی 58 )
در این رابطه دو نکته قابل یاد آوریست :
1 – قرآن هنگام صحبت در مورد تابوت ، کاری را که داؤود انجام داده است به شائول نسبت داده میگوید : «... إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ ... یعنی : نشانه پادشاهى او اين است كه آن تابوت [عهد] ... به سوى شما خواهد آمد.» در حالیکه به روایت تورات ، این شاؤل نی بلکه داؤود بوده است که در جشن پیروزی و تصرف اورشلیم تابوت عهد را به این شهر آورده است، ر. ک : ( دومِ سموئیل : إصحاح 6/ آیتهای 6 إلی 19 )
2 - أفسانۀ إمتحان کردن سپاهیان ازطریق طرزنوشیدن آب از چشمه ساران وافسانۀ عبور از رود اردن به شحصیت افسانوی دیگری که گویا جِدعون نام داشته است ودر نبرد با مِدیانِیَّان قهرمانیهای خارق العاده یی نشان داده است، تعلق میگیرد، ر.ک : ( داوران : إصحاح 7 / آیتهای 4 ، 5 و6 ) ونیز( داوران : إصحاح 8 / آیت 4 ).
چنانکه گفته آمد در آیات فوق الذکر قرآن چند رویداد اسطوره یی به هم آمیخته و مخلوط شده است ، به این شرح که آوردن تابوت به شائول ( طالوت ) نسبت داده شده است ، حال اینکه آنرا داؤود آورده است نه شائول.
دیگر اینکه شائول و جِدعون یک شخص واحد پنداشته شده اند و همین درک نادرست باعث شده است که إبداع کنندۀ قرآن جنگ با فلسطینیان را همان جنگی بداند که میان اسرائیلیان و مِدیانِیَّان گویا روی داده است ، و به عقیدۀ برخی از مفسرین تورات، میان این دو حادثه بیشتر از صد وپنجاه سال فاصلۀ زمانی وجود داشته است.
إدامۀ این مباحث را در بخش ششم پیش کش خواهیم نمود.
azizyasin78 chez yahoo.com
www.asrejadid.org


همان جوری که خود قرآن هم می گوید اگر این کتاب اثر آفریدگار گیتی بوده باشد، نباید در آن تناقض و اشتباهی دیده شود. ولی سرتاپای قرآن از ضد و نقیص است. گویا الله مدینه یاد و هوش درستی ندارد که دائماً حرف و گفته خود را عوض می کند. این تناقض گویی ها نشان می دهد که قرآن نوشته و دکان کید و حیله محمد است
بررسی اشتباهات و تناقضات موجود در قرآن –

در قرآن ضد و نقیض هایی وجود دارد که در این جا به چند مورد آن اشاره می شود:

افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا (نساء – ۸۲):
آیا در قرآن نمی اندیشید اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیاری می یافتید.

همان جوری که خود قرآن هم می گوید اگر این کتاب اثر آفریدگار گیتی بوده باشد، نباید در آن تناقض و اشتباهی دیده شود. به قول خودمان نباید مو لای درزش برود، این حرفیست درست و حسابی، و باید آن را به فال نیک گرفت. و  ازآنجایی که هیچ وقت و هیچ موقع نباید چیزی را بدون اندیشه پذیرفت، بنابراین، در این مقاله به شرح زیر، به بررسی آن پرداخته می شود:

سوره بقره آیه ۲۵۳ :
• تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم (بقره-۲۵۳)
برخی از فرستادگان را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم.

ولی در آیه ۲۸۵ از همین سوره:
لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ (بقره- ۲۸۵)
میان هیچ کدام از فرستادگانش فرق نمی گذاریم. بالاخره فرقی هست، هست، یا نه؟!.

• و الانعام خلقها لکم فیها دفءٌ و منافع و منها تاکلون، سوره النحل (آیه ۵). و چهار پایان را برای شما آفرید در آنها برای شما گرمی و سودهایی است و از آنها میخورید.

لازم به گفتن نیست که قدمت انسان خیلی کم تر از چهار پایان است. زیست شناسان به این نتیجه رسیدند که حیوان ها از چند ده میلیون سال قبل در زمین زندگی میکردند در حالی که قدمت بشر (اولین انسان ها،که شباهت خیلی زیادی هم با انسان کنونی نداشتند) به زحمت به چهار میلیون سال می رسد. خب اگر میگفت شما را برای چهار پایان آفریدم درست تر بود!

• و من کل شیءخلقنا زوجین لعلکم تذکرون الذاریات (۴۹). و از هر چیزی دوگونه(یعنی نر و ماده) آفریدیم امید که شما عبرت بگیرید.
در قرن ۲۱ ساده ترین آدم ها هم میدونند که موجودات تک جنسی هم وجود دارند. مانند برخی از جلبک ها. حتی خیلی از گیاهان و درختان هم هستند که تک جنسی اند. حالا شاید خرده گرفته شود که این ها قبول نیست. پاسخ اینست که جانور تک سلولی هم مانند یک نوع کرم خاکی وجود دارد.

• ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی سئه ایام ثم استوی علی العرش ثم… (الاعراف ۵۴)
در حقیقت خدای شما آن خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید سپس…

قل ائتکم لتفکرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادأ دلک رب العالمین(۹) و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواء للسائاین (۱۰) ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائیتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین (۱۱) فقضاهن سبع سماوات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلک تقدیر العزیز العلیم. فصلت (۹ الی ۱۲)

بگو آیا این شمایید که واقعا به آن کسی که زمین را در دو روز آفرید کفر می ورزید (۹)و در زمین از فراز آن کوهها نهاد و در آن خیر فراوان پدید آورد و قرار داد در آن مواد خوراکی در چهار روز (۱۰ – ۱۱) پس آنهارا (به صورت) هفت آسمان در دو روز آفرید و در…

دقت کنید که در سوره اعراف آفرینش هستی را در ۶ روز ذکر کرده ولی ازآنجایی که احتمالاً جناب الله حواس پرت بوده، در سوره ای دیگر گفته در هشت روز. حال از اینکه این خدایی که میگوید تا من بگویم باش موجود می شود و اینها که چرا ۶ روز وقتش را  گرفته است؟. در حالی که در یک آن می تواند همه کاری بکند. و جایی دیگر همین زمین را هم می گوید مانند فرش گستراندیم(یعنی زمین مسطح است).

• و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسولا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما. (النساء ۱۶۴)
و پیامبرانی که در حقیقت آنان را قبلا بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانی که ایشان را بر تو بازگو نکرده ایم و الله آشکارا با موسی سخن گفت. (۱۶۴)

و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوجی باذنه ما یشاء انه علی حکیم. (۵۱ – الشوری)
و هیچ بشری را نرسد که الله با او سخن گوید جز وحی یا فراسوی حجابی یا فرستاده ای بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحی نماید آری اوست بلند مرتبه سنجیده کار. (۵۱)
فقط  با مقایسه دو آیه بالا و رجوع به خرد خود می توان تفاوت و دوگانگی را دریافت.
در اوقاتی که پیغمبر در تدارک جنگ با رومیان بود (سال ۱۰ هجری) به یکی از اعراب متعین گفت: «آیا امسال به جنگ با رومیان نمی‌آیی؟».
جد‌ ابن قیس جواب داد:اجازه دهید شرکت نکنم و دچار فتنه نشوم زیرا من زن را زیاد دوست دارم و می‌ترسم از دیدن زنان رومی اختیار از دست بدهم.
”آیه ۴۹ سوره برائة (توبه) در این باب آمده است:
وَ منْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائذَن لی وَلاتفْتنّی. اَلا فی اْلفتْنةِ سقَطُوا وَ اَنّ جَهَنّمَ لُمحیطة باْلکافِرینَ”
یعنی” اشخاص می‌گویند مرا معذور دار و دچار فتنه مساز، آن‌ها در فتنه افتاده‌اند و دوزخ بر کفار مستولی است.
معلوم است آیه از زبان محمد است زیرا جدبن قیس از او اجازه خواسته بود که در جنگ شرکت نکند نه از خدا ولی خدا زود به یاری فرستاده‌اش می‌شتابد و آتش دوزخ را برای کسی که جرئت و گستاخی را بدان جا رسانیده است که می‌خواهد در جنگ شرکت نکند، می‌افروزد.

مورد زیر یکی از مسخره ترین، و شاید موضوع خنده داری باشد که الله مدینه به پیامبر خود دستور می دهد:
• یا ایها النبی حرض المومنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا متیم و ان یکن منکم منه یغلبوا القا من الذین کفرو بانهم قوم لا یفقهوم (۶۵ – الانفال)
ای پیامبر مومنان را به جهاد بر انگیز اگر از میان شما بیست تن شکیبا باشید بر دویست تن چیره میشوید و اگر یکصد تن باشید بر هزار تن از کفار پیروزید چرا که آنان قومی نفهمند.

الان خفف الله عنکم و علم ان فیکم ضعفا فان یکن منکم منه صابره یغلبوا منتین و ان یکن منکم الف یغلبو الفین باذن الله و الله مع الصابرین. (۶۶)
اکنون الله بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفیست پس اگر از میان شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن به توفیق الهی بر دو هزار تن غلبه کنند و الله با شکیبایان است. (۶۶)

الله دیده زیادی بلوف زده گفت نه من اشتباه کردم باید سپاهتان را بیشتر کنید ۱۰۰تا بر ۱۰۰۰ تا پیروز نمیشه!. آیا این مسخره نیست؟. آخر چگونه اللهی است که دقیقاً نمی داند چند نفر و با چه نیرویی لازمست؟. آیا او قدرت پیش بینی ندارد؟.

پیداست که الله بدجوری مردم را خام میکرده  تا به جنگ مخالفین پیامبر بروند.  با این چیزها و وعده وعید ها قتل و عام میکرده. آنهم واسه چی؟ واسه غارت کردن ثروت های کشورهای دیگر؟.خوب، هرچی بود یک پنجم غنایم جنگی به پیامبر می رسید. به هرحال، کاسبی بدی نبود.!

علاوه بر غنائم جنگی (جنگی درست نیست، باید گفت غارت گری و چپاول مال مردم)، زن های زیادی نیز بودند که محمد در میان آنان قشنگترین را برای کنیزی خود بر می گزید. باید به محمدابن عبدالله احسنت گفت با این ابتکار پیغمبر بازی اش که توانسته امت های خردباخته ای را در سراسر جهان برای خود بتراشد.


حضرت محمد معصوم بوده است یانه؟:
• یا ایها النبی لم تحرم نا احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک و الله غفور رحیم(۱ – التحریم)
ای پیامبر چرا برای خشنودی همسرانت آنچه را الله برای تو حلال گردانیده حرام می کنی الله آمرزنده مهربان است. زیرا حرام کردن حلال الله آن هم برای خشنودی همسران از یک انسان معصوم بعید است!

• الم یجدک یتیما فآویو وجدک ضالا فهدی(۷-الضحی): مگر نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد. و تو را گمراه یافت پس هدایت کرد؟.
معصوم یعنی کسی که گناهی در گذشته و حال نکرده پس چون الله پیامبر را گمراه یافته و هدایت کرده میتوان نتیجه گرفت معصوم نبوده است .

- وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ… (الاسراء – ۷۳)
و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردیم گمراه کنند…

در آیه بعد از همین سوره میگوید:
• وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً
و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. اینجا هم که از لغزش میگه … اون هم از یک انسان معصوم!!!

• عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ. (توبه – ۴۳)
الله تورا ببخشاید چرا پیش از آنکه راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را باز شناسی با آنان اجازه دادی. (۴۳)

پیامبری که با الله ارتباط دارد چطور بدون اجازه الله کاری میکند که الله را این چنین ناراحت کرده که به او خطاب می کند تو را می بخشیم. می توان احتمال داد امواجی که از سمت آسمان های هفتگانه توسط جبرئیل به رادار محمد میرسیده درآن چند روز از کار افتاده بودند.

• فلا تدع مع الله الها آخر فتکون مع المعدبین (۲۱۳ – الشعرا)
پس با الله، اللهی دیگر مخوان که از عذاب شده گانی
واقعا میشه…خدا بیاد کسی را که معصومه تهدید کنه، و تذکر بده؟.

• إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا (الفتح – ۱) لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا (الفتح – ۲)
ما تو را پیروز بخشیدیم،پیروزی درخشانی. (۱) تا الله از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت های خود را بر تو تمام گرداند و تو را به سوی راه راست هدایت کند. (۲) . اینجا که دیگر از گناهکار بودن محمد شکی نیست و کسی نمی تواند ثابت کندکه محمد معصوم بوده.!

اشكالات اسحاق كِندي به قرآن در زمان امام جعفر صادق 

اسحاق بن حنين كندي مردي نصراني و مانند پدرش حنين بن اسحاق، از فيلسوفان مشهور است. وي به موجب آشنايي به زبان يوناني و سرياني فلسفة يونان را به عربي ترجمه كرد.
كندي، فيلسوف نامي عراق، در زمان خويش، دست به تأليف كتابي زد كه به نظر خود تناقضات قرآن را در آن گرد آورده بود. او چون با فلسفه و مسايل عقلي و افكار حكماي يونان، سر و كار داشت، بر طبق معمول با حقايق آسماني و موضوعات ديني، چندان ميانه‌اي نداشت؛ و به موجب غروري كه با خواندن فلسفه به او دست داده بود، به تعاليم مذهبي، به ديدة حقارت مي‌نگريست. اسحاق كندي، آن چنان سرگرم كار كتاب (تناقضات قرآن) شده بود كه به كلي از مردم كناره گرفته بود و پيوسته در منزل، با اهتمام زياد به آن مي‌پرداخت.
 [1]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 257.