Sunday 6 November 2011

تناقض فلسفی


بزرگترين تناقض فلسفی  (قرآن)

با مطالعه تازينامه و همچنين گذری در ميان متون مرجع و احکام اسلامی به تناقض آشکاری بر می خوريم که می توان از ان بعنوان بزرگترين تناقض فلسفی تازينامه ياد کرد. در همين راستا، ژول لابيوم J. Labeaume اسلام شناس قرن نوزدهم فرانسه در کتاب ارزنده "تجزيه تازينامه" ، به بيش از صد ايه مختلف اشاره می کند که پيرو ان، تمامی مسائل مربوط به انسان و جهان و کائنات از جمله اعمال و کردار انسان، تمامی سخنان و افکار، تولد و مرگ و بطبع طول عمر، احساسات درونی و ريزترين فعل و انفعالات مجموعه طبيعت و کهکشانها و حتی کوچکترينشان - همه و همه- توسط خداوند از پيش مشخص و تعيين شده و بطور دقيق در "لوح محفوظ" ثبت و نگهداری می شود. پس بدينسان، انسان عاری از قدرت تشخيص و انتخاب است.

اما در سوی ديگر، همين خداوند متعال در اياتی چند شديدن تهديد و تأکيد می کند که " انسان مسئول مستقيم اعمال خويش است و برای انانی که به راهی غير از انچه مقرر کرده ايم می روند اتشی سخت مهيا کرده ايم"(104 انعام، 15 جاثيه، 67 توبه، 51 اعراف، النجم 38 و 39(

و باز در کنار اين تناقض اشکار "يک بام و دو هوا"، می بينيم که در جای ديگر خداوند در اقدامی غير مترقبه اعلام می کند که "شيطان را مأمور گمراهی انسانها قرار داده است" (سبا؛ 21) در همين رابطه دکتر شجاع الدين شفا چنين متذکر می شود: " البته با همه گذشت قرون، هنوز بدين دو پرسش پاسخ قانع کننده ای داده نشده است که اگر خدا خودش به شيطان اجازه داده بود که مردمان را گمراه کند، گناه ادم و حوا که فريب اين شيطان را خوردند چه بود؟ و بفرض انهم که اين دو گناهکار بودند چرا بايد فرزندان نسل های بعدی انها بابت گناه اين پدر و مادر ساده لوح جواب پس بدهند؟".(تولدی ديگر؛ 388) حال با توجه و بر مبنای چنين چند گانگی هائی، چگونه می توان جايگاه "جبر" و "اختيار" را در فلسفه دين اسلام از هم تفکيک کرد؟!

اگر انسان "مختار" است، پس منظور از تأکيدهای مکرر تازينامه برای "از پيش تعيين شده بودن" همه چيز و وجود نوعی مرکز بايگانی بنام "لوح محفوظ" و اصولن "فلسفه تقدير" چيست؟ اگر انسان "اجبار" داشته و در حوزه ای غير اختياری می زيد، پس ديگر تدارک مکانهايي بنام "بهشت" و "جهنم" بمنظور پاداش و جزای اعمال انسان در چيست؟! و اصولن سنجش اعمال انسان بر چه مبنايي انجام می گردد و اين سنجش در حياتی کاملن مشخص و از پيش تعيين شده چه کاربردی دارد؟!

اين تضاد عميق سالهاست که از سوی منتقدين به پرسش گرفته شده، بدون انکه هيچيک از علمای مذهبی تا کنون توانسته باشد پا سخی درخور بدان بدهد. علمای مذهبی- خصوصن روشنفکران مذهبی- نيک می دانند که پاسخگويي به چنين پرسشی مستلزم ناديده گرفتن اصول اساسی و مسلم دين اسلام است- که طی ان دکانداری دين در هر جا به فراخور زمان حکمی از استين بيرون می اورد-، بنابراين انان با پيچاندن صورت مسئله و با طرح سئوالاتی ديگر به عوض جواب، عملن از پاسخگويي طفره می روند. اين شانه خالی کردن از پرسشهای خردگرايان و فرار از پاسخ دهی با مطرح کردن حکم کليشه ای "در کار خدا و رسولش مداخله نکنيد" به منظور به بن بست رساندن پرسش و خاموش کردن عقل نقاد پرسشگر، - با وجود ريشه ای کهن - تحقيقن نتوانسته و نخواهد توانست انسان خردگرا و کاوشگر را قانع کند، زيرا رشد علم در عصر حاضر و تکاپوی بی وقفه انسان در راه برون رفت از خيل مشگلاتی که بشر تاريخن بدان گرفتار امده، خودبخود اصول پوسيده مذهبی را به چالش جدی گرفته و نياز به شفافيت باورهای انسانی را دو چندان کرده است.

در قران تناقض زیادی وجود داره
سوره الاعراف ایه 56 و یونس ایه 3 فرقان ایه 59 هو ایه 7 در قران امده است که خدا اسمان و زمین را در 6 روز ساخته است در صورتی که در سوره فصلت ایه 9 تا 12 امده است که در 10 روز افریده است..
در سوره نسا امده که زن و مرد برابر هستند ولی در ادامه این سوره می بینیم زنان در اسلام حکم برده را دارند.....
و در ایه 7 سوره بقره :خدا مهر بر دلها و پرده بر گوشها (و) چشمان ایشان نهاده که فهم حقایق و معارف الهی را نمی کنند و ایشان را هست عذابی سخت... وقتی خدا نمی خواهد کسی ایمان بیارد چرا برای انها عذابی سخت در نظر گفته است...
من واقعا این سوال برام بوجود امده که خدا به انسانهای (مردان) که شبانه روز در حال نماز و نیایش او هستند وعده بهشت داده است که در بهشت شما بهترین غذاها و خوراکی ها را دارید و 72 دختر باکره در اختیار شما قرار دارد.. آیا کسی که شبانه روز نماز و نیایش می کند برای این کار هایی است که در این دنیا از انها منع شده است...؟ ایا 72 زن باکره که به مردان زاهد خدا وعده داده شده است برای زنان چطور است....؟؟؟؟ اگر امکان داره جواب دهید...
در قران واسلام تناضات وقساوتها زیاد است مثلا بریدن دست دزد
اگر دست دزدی را بریدید یعنی او را معلول کرداید دیگر او نخواهد توانست کار بکند پول در بیاورد و فعالیتی انجام دهد حتی نمی تواند غذا بخورد یا وضو بگیرد قضای حاجت کند لباس بپوشد و....
این چه دینی است ؟؟
باز در قصاص نفس اگر کسی جان کسی را بگیرید حکمش قصاص به مرگ است
خوب چرا در مورددزد همین روش را اجرا نمی کنند وقصاص کارش را همچون عین عملش نمی کنند وهمان مقداری که دزدیه را از او بگیرند وقصاص مالش کنند نه قصاص دستش
2 در مورد دزدان بزرگ قرآن ساکت است ودر طول تاریخ بعد از اسلام بزرگترین دزدان همین عربها ومسلمانان قرآن خوان بودند که کشورهای همسایه خود را چاپیدند همانند ایران

www.alcoran.blogsky.com

موارد تناقض در قرآن زیاد است.به عنوان مثال:
در هر سه دین یهود،مسیح و اسلام ذکر شده که آفرینش در شش روز انجام شده.سوای تورات و انجیل در قرآن (سوره اعراف آیه 54، سوره یونس آیه 3، سوره هود آیه 7 و سوره فرقان آیه 59) به روشنی اعلام میشود که الله زمین و آسمانها را در 6 روز آفرید. اما در (سوره فصلت آیات 9-12) جمع روزهایی که الله بدانها اشاره میکند 8 روز است!و یا در جایی اعلام میکند که اجباری د پذیرفتن دین نیست و در جایی دیگر اعلام می کند که دین در نزد خداوند فقط اسلام است و هرکه غیر مسلمان باشد کافر است و همانطور که می دانید ریختن خون کافر در اسلام جایز است.
من در مورد ادیان مختلف مقاله ها و نظرات بسیاری را مطالعه کرده ام و به این نتیجه رسیدم(نظر شخصی) که تمامی ادیان به نوعی جهل را در خودشان نهادینه کرده اند. تنها دو دین یهودیت و اسلام مبلغ توحش و خونریزی در دنیا هستند و تنها دینی که شهوت رانی در آن بصورت نهادینه و قانون مند اشاعه شده است ، اسلام است.
نقطه مشترک تمامی ادیان استفاده از مغلطه (چسباندن یک اصل غلط به اصول درست و درست جلوه دادن آن اصل غلط) است به عنوان مثال شما در مورد توحید(اصل درست) اجازه فکرکردن داری اما بعداز پذیرفتن توحید اجازه تفکر در مورد فروعات دین که بسیاری از آنان مانند خمس،زکات،حج برای پر کردن جیب اعراب و خلیفه و ...را نداری و باید تقلیدی بپذیری و حتی اجازه تفکر و تفحص در مورد آنان را نداری!(چسباندن اصول نا صحیح به یک اصل صحیح).
اگر مبلغین عقیده ایی به آن آیین اعتماد کامل داشته باشند، فضایی را ایجاد می کنند که هر کس عقاید و اعتقادات خود را بصورت شفاف بیان کند و ایشان رفع شبهه کنند و حال آنکه در هیچ حکومت مذهبی این فضا ایجاد نشده چون خود متولیان دینی بهتر از هر کسی به استثمار مذهبی خویش از مردم واقفند و در مناظرات اعتقادی همیشه یکتنه به قاضی رفته اند و راضی برگشته اند.
کسانی هَستند که پرده-ی سیاه باورهای دینی، ناخواسته چشم خَرَدِ آنها را پوشانده است.
سوای پارادُخش های (تناقض های) فلسفی قرآن که نوشتار بالا درباره-ی آنها بخوبی روشنگری کرده است، قرآن سرشار از پریشان گویی ها و آیه های سردرگُم بیشماری است که از یک سوی همدیگر را رد میکُنند که به زبان آخوندی آنها را «ناسخ و منسوخ» همدیگر گویند؛ و از سویی دیگر این آیه ها نه پیوندی باهم دارند و نه با آن سوره ای که در آن گُنجانده شده اند، همخوانی میکُنند. مُسلمانان خُشک سر (متعصب)، فرنود (دلیل) نابسامانی در آیه های قرآن را «علت نزول آیات» قرآن مینامند. ولی راستی این است که انگیزه-ی «نزول آیه های قرآن» چیزی نبوده است بجز نیاز محمد بن عبدالله برای پاسُخ گفتن به گرفتاری هایِ خودویژه (شخصی) و روزانه اش، بدون اینکه او در گُشایش گرفتاری هایش خود را پایبند به پاسداری از ارزش های مردمی و یک چهارچوب فرخویی (اخلاقی) بداند و یا اینکه هدف «رسالتش» را که «رستگاری و گُسترش دادگری» در میان هومنی (انسانیت) بوده است، زیر پا نگذارد.
همانگونه که در بالا آمد، یکی از «وَرچ های (معجزه های)» قرآن این است که سوره هایِ آن از آیه هایی ساخته شده اند که هیچ پیوندی باهم ندارند، زیرا الله با پرداختن به نهاده های (موضوع های) بدون پیوند باهم، از شاخه ای به شاخه ای دیگر میپرد، و بدون اینکه پیامش را در یک سوره به رسایی (کامل) به خواننده رسانده باشد، یک نهاده-ی (موضوع) دیگر را پی میگیرد و به افسانه ای دیگر میپردازد که هیچ پیوندی با آیه ها و نهاده-ی (موضوع) پیشین ندارد. و این بی سامانی در قرآن تنها نشانگر سردرگُمی گردآورندگان قرآن است [1] که نمیتوانستند آیه ها را با درنگریستن به زمان نزول آنها و پیام آنها بگونه ای در یک سوره گردآوری کُنند که به پریشانی خواننده دامن نزند. اگر قرآن سُخن پروردگار میبود و از پیش در «لوح محفوظ نگهداری میشُُد»، بیگمان پروردگار جهان میبایست بداند که چگونه به کار «هُنری »خودش سامان دهد تا گرفتار آسمان ریسمان کردن ها و پارادُخش گویی ها (تناقض گویی ها) نشود؛ و مفسرین و ماله کش هایِ قرآن ناگُزیر نشوند برای ویچاردن (توجیه کردن) پارادُخش هایِ (تناقض های) قرآن، در پی سده های گذشته سدها تفسیر قرآن به نگارش در آورند. از دیگر «وَرچ ها (معجزه های)» قرآن ناسخ و منسوخ بون دستورهای قرآن ست. برای نمونه، چگونه پروردگار جهان میتواند در یک سوره-ی مکی قرآن بگوید: «لکم دینکم ولی دین (هرکس دینش برای خودش) »، و به پیروانش سفارش کُند که:« بُت های بُت پرستان را گرامی دارند» [2]، ولی در سوره هایی که در مدینه آورده شُده اند، بگوید:«هرکس که به الله ایمان نیاورد گردنش را بزنید و دارایی و زن و بچه اش را هم به یغما ببرید»؟ بجز اینکه قرآن «کلام محمد» باشد و نه سخن پرودگار کیهان، همان رازی که دکتر سروش و اکبر گنجی به آن پی بُردند و در این پیوند روشنگری ها کردند و نَسک ها (کتاب ها) نگاشتند [3]، زیرا محمد در مکه از نیرویی برخوردار نبود که بخواهد بُت پرستان مکه را با گردن زدن و کُشتن و به یغما بردنِ ناموسشان بترساند ولی در مدینه او دارای چنین نیرویِ رزمی بود که بتواند سوره های قتلو قتلو بنگارد و بجای سفارش به آزادگی، دُرستکاری، راستگویی، آشتی و آسایش و نیکخواه ای برای مردم، پیام آور خونریزی، راهزنی، دُشمنی، دُروغ (تقیه)، فریب (مکر) [4] برده داری و گُسترش آن ها در جهان شود.
اکنون اگر پرده-یِ سیاه باورهای دینی چشم خَرَد مُسلمانان خُشک سر (متعصب) را نپوشیده باشد، میبایستی که به «علت نزول آیات» و پریشان گویی های قرآن پی بُرده باشند.

[1] قرآن در زمان عُثمان گردآوری شُد و او نیز بسیاری از سوره ها و آیه هایی را که به سود خاندان خودش نبودند از میان بُرد.

[2] آیه هایی که سپس تر محمد بن عبدالله برای ویچاردن (توجیه کردن) آنها، گفت که اهریمن از زبان او بیان داشته است.

[4] و مکرو مکرالله والله خیر الماکرین (الله برترین فریب دهندگان است).

No comments:

Post a Comment