Sunday 25 December 2011

موضوعات بررسی شده:

:

خلفای اسلام چرا و چگونه لواط کار بودند؟ جواب :

اگر چه هيچ يک از بزرگان مذاهب اربعه اهل سنت لواط را جايز نمي داند ؛ زيرا جايز دانستن اين عمل مخالفت صريح با نص آيات قرآن است اما برای آن مجازات بسیار قابل چشم پوشی قرار داده اند و کمتر برای این عمل بطور عملی حکم صادر کرده اند:

 

حنفيه انجام دهنده لواط را حد(مجازات سخت سنگسارو ...) نمي زنند بلکه تعزير (شلاق)مي کنند :

اما در بين ايشان علماي مذهب حنفيه به تبعيت از ابو حنيفه براي انجام اين کار ، شخص را حدّ نمي زنند ؛ بلکه او را طبق نظر حاکم تعزير مي نمايند : 
 مطلب في حكم اللواطة ... فعند أبي حنيفة يعزر بأمثال هذه الأمور .
حاشية رد المختار ابن عابدين حنفي ج 4 ص 191 
در مورد حکم لواط کردن ، در نزد ابو حنيفه براي مثل اين کار شخص تعزير مي شود .
سغدي نيز از علماي حنفيه مي گويد : 
حكم اللواطة بالرجال  : واما اللواط بالرجال فانه ليس في التحريم كالجماع ولا يحرم شيئا
وحده كحد الزنا في قول النخعي وابي يوسف ومحمد وابي عبد الله وفي قول ابي حنيفة ليس فيه حد وفيه التعزير 
فتاوى السغدي ج1/ص269
حکم لواط با مردان ؛ اما لواط با مردان در حرمت مانند حرمت جماع (زنا) نيست ؛ و سبب حرام شدن کسي بر کسي نمي شود ؛ و حد آن در نظر نخعي و ابو يوسف و محمد و ابو عبد الله مانند حد زنا است ؛ اما به نظر ابو حنيفه در اين کار حد جاري نمي شود ولي تعزير مي شود . 

عده اي از علماي شافعي نيز در بعضي موارد در اين کار تعزير مي کنند و نه حد :


در اين زمينه از ابن سهل ابي وردي که از مشهور ترين علماي شافعي است چنين نقل شده است که :
التلوط بالغلام المملوك : ذكر القاضي الحسين في التعليقة أنه حكي عن الشيخ ابن سهل وهو الأبيوردي كما هو مصرح به في بعض نسخ التعليقة وصرح به ابن الرفعة في الكفاية أن الحد لا يلزم من يلوط بغلام مملوك له بخلاف مملوك الغير ؛ قال القاضي وربما قاسه على وطء أمته المجوسية أوأخته من الرضاع وفيه قولان انتهى . 
وهذا الوجه محكي في البحر والذخائر وغيرهما من كتب الأصحاب لكن غير مضاف إلى قائل معين وعلله صاحب البحر بأن ملكه فيه يصير شبهة في سقوط الحد ؛ والذي جزم به الرافعي تبعا لأكثر الأصحاب أنه لا فرق بين مملوكه وغيره ، نعم في اللواط من أصله قول أن موجبه التعزيز . قال الرافعي : إنه مخرج من القول بنظيره في إتيان البهيمة ، قال : ومنهم من لم يثبته
طبقات الشافعية الكبرى ج4 ص45 
قاضي حسين در تعليقه خويش آورده است که از شيخ ابن سهل ابي وردي نقل شده است که اگر کسي با غلام زرخريد خويش لواط کند حد نمي خورد ؛ اما اگر اين غلام براي ديگري باشد ، حد خواهد خورد .
قاضي گفته است که شايد اين مطلب را به خاطر قياس با نزديکي با کنيز مجوسي يا خواهر رضاعي گفته باشد ، زيرا در اين موارد دو قول موجود است (يک قول حد و قول ديگر تعزير) . 
و اين احتمال در بحر و ذخائر و غير آن نيز از کتب شافعيان نقل شده است اما گوينده معيني براي آن مشخص نشده است ؛ صاحب بحر علت اين فتوا را آن مي داند که ملکيت در اين موارد سبب وجود شبهه شده و حد را ساقط مي کند !!!
اما آنچه که رافعي و غير او مانند بيشتر شافعيان بدان يقين پيدا کرده اند آن است که فرقي بين بنده زرخريد و غير او وجود ندارد . 
بله در اصل لواط عده اي نظر دارند که موجب تعزير است و نه حد .
رافعي گفته است که اين کار مانند نزديکي با حيوانات است و عده اي در آن حد جاري نمي کنند !!! 

عده اي از علماي حنبلي نيز در بعضي موارد تعزير جاري مي کنند و نه حد :

ابن قيم جوزيه ، معروفترين شاگرد ابن تيميه و يکي از رهبران فکري عقيده سلفيه و از بزرگان حنابله مي گويد : 
وقال ابن عقيل في فصوله فإن كان الوطء في الدبر في حق اجنبية وجب الحد الذى أوجبناه في اللوط وعلى هذا فحده القتل بكل حال وإن كان في مملوكه فذهب بعض اصحابنا أنه يعتق عليه وأجراه مجرى المثلة الظاهرة وهو قول بعض السلف
بدائع الفوائد ج4 ص908 
ابن عقيل در کتاب فصول خويش مي گويد : اگر در پشت زن اجنبيه نزديکي نمايد ، حد لواط را خواهد خورد و کشته خواهد شد ؛ اما اگر در پشت بنده خويش چنين نمايد ، عده اي از حنابله فتوا داده اند که بنده خود به خود آزاد خواهد شد (و حد نمي خورد) ؛ و اين کار را در حکم قطع کردن عضو بنده به حساب آورده اند و اين نظر عده اي از علماي سلف است .

تعزير در نظر علماي اهل سنت چيست :

اما اينکه تعزير در نظر علماي اهل سنت چيست  : تعزير آن است که حاکم اگر بخواهد تنها بر او خشم بگيرد  و سپس او را ببخشد و اگر بخواهد او را از يک تا نهایتا هفتاد ونه ضربه شلاق  مي زند ؛ زيلعي حنفي در اين باب مي گويد : 
  فصل في التعزير   ... واجتمعت الأمة على وجوبه في كبيرة لا توجب الحد أو جناية لا توجب الحد  ثمّ هو قد يكون بالحبس وقديكون بالصفع وبتعريك الآذان وقد يكون بالكلام العنيف أو بالضرب وقد يكون بنظر القاضي إليه بوجه عبوس وليس فيه شيء مقدر وإنما هو مفوض إلى رأي الإمام على ما تقتضي جنايتهم ... وكذا ينظر في أحوالهم فإن من الناس من ينزجر باليسير ومنهم من لا ينزجر إلا بالكثير وذكر في النهاية التعزير على مراتب تعزير أشراف الأشراف وهم العلماء والعلوية بالإعلام وهو أن يقول له القاضي بلغني أنك تفعل كذا وتعزير الأشراف وهم الأمراء والدهاقين بالإعلام والجر إلى باب القاضي والخصومة في ذلك وتعزير الأوساط وهم السوقية بالإعلام والجر والحبس وتعزير الأخسة بهذا كله والضرب
تبيين الحقائق ج3 ص207 
فصلي در باب تعزير : ... و امت اجماع دارند که تعزير در گناهان کبيره اي است که موجب حد نمي گردد ؛ تعزير مي تواند با حبس باشد و يا اينکه به آرامي با کف دست بر پشت او بزند و يا اينکه گوش او را به درد آورد و گاهي نيز با کلام تند است يا با زدن و گاهي نيز با تندي نگاه کردن قاضي به شخص است ؛ و مقدار معيني ندارد ؛ و به نظر امام (حاکم شرع) محول مي گردد که به حسب کاري که انجام داده اند ايشان را تنبيه کند ... و همچنين حاکم وضعيت مجرم نگاه مي کند ، زيرا بعضي از مردم با تنبيهي کوچک ، ادب شده و بعضي به جز با تنبيه سخت ادب نمي گردند ؛ و در نهايه گفته است که تعزير به حسب مراتب حالات مردم است ؛ تعزير بزرگترين بزرگان که علما و سادات هستند و تعزير ايشان به خبر دادن است !!! به اين صورت که قاضي به او بگويد به من خبر رسيده است که تو چنين کرده اي !!! و تعزير بزرگان که امرا و دهداران هستند به خبر دادن و کشاندن وي به سبب اين جرم به در خانه قاضي و دادگاه است ؛ و تعزير مردمان حد وسط که بازاريان هستند با اعلام و کشاندن به دادگاه و حبس است و تعزير مردمان پايين دست با همه اينها و زدن .

حد اکثر تعزير ده شلاق !!!

همچنين ايشان در صحاح خويش روايت دارند که حد اکثر تعزير ده شلاق است : 
بخاري در صحيح خويش در کتاب المحاربين مي گويد :
حدثنا عبد الله بن يوسف حدثنا الليث حدثني يزيد بن أبي حبيب عن بكير بن عبد الله عن سليمان بن يسار عن عبد الرحمن بن جابر بن عبد الله عن أبي بردة رضي الله عنه قال كان النبي  صلى الله عليه وسلم  يقول لا يجلد فوق عشر جلدات إلا في حد من حدود الله
حدثنا عمرو بن علي حدثنا فضيل بن سليمان حدثنا مسلم بن أبي مريم حدثني عبد الرحمن بن جابر عمن سمع النبي  صلى الله عليه وسلم  قال لا عقوبة فوق عشر ضربات إلا في حد من حدود الله
حدثنا يحيى بن سليمان حدثني بن وهب أخبرني عمرو أن بكيرا حدثه قال بينما أنا جالس عند سليمان بن يسار إذ جاء عبد الرحمن بن جابر فحدث سليمان بن يسار ثم أقبل علينا سليمان بن يسار فقال حدثني عبد الرحمن بن جابر ان أباه حدثه أنه سمع أبا بردة الأنصاري قال سمعت النبي  صلى الله عليه وسلم  يقول لا تجلدوا فوق عشرة أسواط إلا في حد من حدود الله 
صحيح البخاري ج6 ص2512 ش 6456 تا 6458 باب كم التعزيز والأدب
رسول خدا مي فرمودند : کسي نبايد در غير از حدي از حدود الهي بيش از ده ضربه شلاق بزند . 
مسلم نيز در صحيح خويش در کتاب الحدود شبيه همين روايت را مي آورد :
صحيح مسلم ج3 ص1332 ش 1708 باب قدر أسواط التعزير 
متاسفانه همين ساده انگاري در مورد حکم لواط سبب شده است که عده اي از عالم نمايان ايشان (که متاسفانه بعد از گذشتن چند سال از زندگيشان به عنوان علماي معروفي مطرح شدند) و نيز خلفايشان اين کار را انجام داده و يا آن را جايز بدانند !!!

علماي اهل سنت متهم به اين عمل شنيع :

    يحيى بن أكثم:

وي که از دشمنان ائمه بوده و مناظره او با امام جواد عليه السلام مشهور است ، در نظر بزرگان اهل سنت از امامان و علماء بلند رتبه به شمار مي رود ؛ ابن کثير در مورد او مي گويد : 
كان يحيى بن أكثم من أئمّة السنّة ، وعلماء الناس و من المعظمين للفقه.
البداية والنهاية ج 10 ص 316 
يحيي بن اکثم از امامان اهل سنت و از علماي مردم و از بزرگان فقه بود .
او از معروفترين قاضيان اهل سنت و از علماي بنام ايشان بود ؛ در مورد وي شيعه و سني مطالب بسيار نقل کرده اند که تنها در اين زمينه به کلمات علماي اهل سنت در مورد وي مي پردازيم : 

ثعالبي : يحيي بن اکثم و بني العباس لواط کارترين افراد عرب!!!

ثعالبي از علماي به نام اهل سنت و متوفاي 420 کتابي در باره القاب مشهور دارد ؛ وي در اين کتاب مشهورترين شخص در لواط را يحيي بن اکثم معرفي مي کند و مي گويد:

   لواط يحيى بن أكثم !!! أصله من مرو فاتصل بالمأمون ايام مقامه بها فاختص به واستولى على قلبه وصحبه إلى بغداد ومحله منه محل الأقارب أو أقرب .وكان متقدما فى الفقه وآداب القضاة حسن العشرة عذب اللسان وافر الحظ من الجد والهزل ولاه المأمون قاضى القضاة وأمر بألا يحجب عنه ليلا ولا نهارا وأفضى إليه بأسراره وشاوره فى مهماته وكان يحيى ألوط من ثفر ومن قوم لوط وكان إذا رأى غلاما يفسده وقعت عليه الرعدة وسال لعابه وبرق بصره
وكان لا يستخدم فى داره إلا المرد الملاح ويقول قد اكرم الله تعالى أهل جنته بأن أطاف عليهم الغلمان فى حال رضاه عنهم لفضلهم على الجوارى فما بالى لا أطلب هذه الزلفى والكرامة فى دار الدنيا معهم 
ويقال إنه هو الذى زين للمأمون اللواط وحبب إليه الولدان وغرس فى قلبه محاسنهم وفضائلهم وخصائصهم وقال إنهم بالليل عرائس وبالنهار فوارس وهم للفراش والهراش وللسفر والحضر فصدر المأمون عن رأيه وجرى فى طريقه واقتدى به المعتصم حتى اشتهر بهم وملك ثمانية آلاف منهم وما كان بنو العباس يحومون حولهم اللهم إلا ما كان يؤثر عن محمد الأمين من استخدام الخصيان والعبث بهم دون فحول الولدان
ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221 
او لواط کار ترين عرب است :
(يکي از صفات مشهور) لواط يحيي بن اکثم است ؛ وي از مرو بود و با مامون ارتباط برقرار کرد و توانست که بر قلب او چيره شود ؛ سپس به همراه او به بغداد آمد و جزو نزديکترين افراد به مامون بود ؛ وي در باب فقه و آداب قضاوت شهره بوده و خوش برخورد و خوش بيان بود و هم در شوخي و هم در جدي بودن تخصص داشت ؛ مامون او را به مقام قاضي القضاة منصوب کرده و دستور داد که هر زمان در شبانه روز که يحيي خواست بتواند به نزد مامون برود ؛ و با او راز گفته و در کارهاي مهم با وي مشورت مي نمود . 
يحيي از ثفر(يکي از بدنام ترين مردان قوم مشهور به اين کار) و از قوم لوط نيز بيشتر اين کار را انجام مي داد ؛

اگر جوان خوش سيمايي را مي ديد آب دهانش به راه مي افتاد !!!
و اگر جواني را مي ديد که با دل او بازي مي کند ، بر بدنش رعشه افتاده و آب دهانش به راه افتاده و چشمانش برق مي زد !!! 
وي در خانه خويش به جز نوجوانان (ريش در نياورده) خوش سيما به کار نمي گرفت و مي گفت : خداوند اهل بهشت را که از ايشان راضي است چنين نعمت داده است که جوانان خوش سيما بر ايشان خدمت مي کنند ؛ زيرا ايشان بهتر از کنيزکان هستند ؛ چرا من اين نعمت و کرامت را در اين دنيا نطلبم !!!

وي مامون را به اين کار ترغيب کرد !!!
و نيز گفته شده است که او بود که مامون را ، به اين کار پليد ترغيب کرده و نوجوانان را در نظر او زينت داد و در دل وي نيکي هاي ايشان و فضيلت هاي ايشان و خصوصيات ايشان را مي گفت ؛ و نيز مي گفت که ايشان شبها کار عروس را مي کنند و روز کار سوارکاران دلاور را ، و هم در خانه و هم در شکار و هم در سفر و هم در شهر به کار مي آيند ؛ به همين جهت مامون نيز نظر وي را پذيرفته و راه وي را در پيش گرفت ؛ معتصم نيز بدو اقتدا کرده تا آن جا که وي به جمع کردن غلامان مشهور شد و هشت هزار نفر از اين غلامان در گرد خويش داشت !!! 
بني العباس به خاطر وي با غلامان در ارتباط بودند !!!
و به همين جهت بني عباس مراقب حال خويش نيز نبودند !!! 
مگر آنکه که در مورد محمد الامين روايت شده است که وي خواجگان را به عنوان غلام گرفته و با آنها ارتباط داشت ؛ نه با جوانان نيرومند !!!

مامون نيز از يحيي ترس داشت !!!

ويحكى أن المأمون نظر يوما إلى يحيى فى مجلسه وهو يحد النظر إلى ابن أخيه الواثق وهو إذ ذاك أمرد تأكله العين فتبسم إليه وقال يا أبا محمد حوالينا ولا علينا فقال يا أمير المؤمنين إن الكلب لا يأكل النار 
ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

حکايت شده است که روزي مامون نگاهش به يحيي افتاد در حاليکه يحيي به فرزند برادر مامون «واثق» نگاه مي کرد در حاليکه وي جواني بود که ريش در نياورده بود و چشم نواز بود !!! پس خنده اي به او کرده و گفت : اي ابو محمد با ما کاري نداشته باش و به سراغ ديگران برو .
پس پاسخ داد : اي امير مومنان ؛ سگ نمي تواند با آتش طرف شود !!!(يعني من نمي توانم با شما کاري داشته باشم!!!) 

توصيف کارهاي يحيي از زبان خودش :

وي در خلوت خويش با مامون کارهاي ناشايست خويش را براي مامون مي ستود و ماجراي کارهاي ناپسند خويش را براي مامون نقل مي کرد ؛ و حتي گاهي با اين کار مامون را تحريک نموده و براي وي دلالي نيز مي کرد ؛ يکي از اين ماجرا ها در کتاب ثمار القلوب آمده است که به علت رکاکت بيش از حد متن از نقل آن معذوريم : 
ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

کنايه نوه ابو حنيفه به يحيي :

وسمعه إسماعيل بن حماد بن أبى حنيفة يوما يغض من جده فقال له ما هذا جزاءه منك قال حين فعل ماذا حين أباح المسكر ودرأ الحد عن اللوطى 
ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221
روزي اسماعيل ، نوه ابو حنيفه شنيد که يحيي از پدر بزرگ او بد گويي مي کند ؛ پس به او گفت : 
آيا اين پاداش پدر بزرگ من است که مسکرات را حلال دانست و حد را از لواط کار برداشت ؟!!!

کنايه هاي شعرا و تصريحات ايشان در مورد يحيي بن اکثم :


وي آن قدر در اين کار شهره شده بود که شعرا وي را علنا متهم به اين کار کرده و در مورد او شعرها سرودند :
اين شعر را ابو صخره رياشي در مورد  يحيي بن اکثم سروده و احمد بن ابي نعيم آن را در حضور مامون خواند : 
حاكمنا يرتشي وقاضينا             يلوط والرأس شرّ ما رأس‏
تاريخ بغداد ج14/ص196 
حاکم بر ما رشوه مي گيرد و قاضي ما لواط مي کند ؛ و بدترين بدي ها آن است که از رؤسا باشد .
و نيز در مورد او گفته شده است که : 
قاض يرى الحد في الزنا            ولا يرى على من يلوط بأس
تاريخ بغداد ج14 ص196 - تاريخ مدينة دمشق ج64 ص81 و 82- المنتظم ج11 ص319 - شذرات الذهب ج2 ص41 - محاضرات الأدباء ج1 ص249 
قاضي که در زنا حد جاري مي کند          اما در مورد لواط کردن اشکالي نمي بيند!!!
اشعار ديگري نيز در مورد او سروده شده است که در آدرس هاي ذيل موجود است: 
محاضرات الأدباء ج1 ص249 ؛ ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

به او کنايه مي زدند که بيماري ابنه دارد :

در اين زمينه در مورد او سروده اند که : 
يحشو بها الممرد إذا ما خلا                  وهو كما يحشوهم يحتشى 
ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221 
همانکاري که وي وقتي با نوجوانان همراه مي شود ، انجام مي دهد ، ديگران نيز با او همين کار را مي کنند!!!
در کتب ذيل نيز در اين زمينه ماجراهايي نقل شده است : 
وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص154 ؛ محاضرات الأدباء ج2 ص273

زبان يحيي با ديدن جوانان خوش سيما بند مي آمد :

ذهبي و غير او از فضلک رازي در مورد يحيي بن اکثم نقل مي کند که : 
مضيت أنا وداود الاصبهاني إلى يحيى بن أكثم ، ومعنا عشرة مسائل ، فأجاب في خمسة منها أحسن جواب . ودخل غلام مليح ، فلما رآه اضطرب ، فلم يقدر يجئ ولا يذهب في مسألة . فقال داود : قم ، اختلط الرجل.
سير أعلام النبلاء ج12 ص10- تهذيب التهذيب ج11 ص160 - تهذيب الكمال ج31 ص211 - تاريخ مدينة دمشق ج64 ص83 
من و داود اصفهاني به نزد يحيي بن اکثم رفتيم و ده سوال با خود برده بوديم ؛ پنج سوال از وي پرسيديم و به خوبي پاسخ داد ؛ در اين هنگام جوان خوش سيمايي وارد شد ؛ وقتي که نگاه يحيي به او افتاد از حالت عادي خارج شده و نتوانست که به حتي يک سوال ديگر پاسخ دهد ؛ پس داود گفت : برخيز که اين شخص ديوانه شد!!!

عشقبازي با جوانان!!!

وي در اين زمينه متخصص فن بوده و موارد بسياري از وي نقل شده است که ما به خاطر حفظ عفت کلام از نقل آنها معذوريم : 
تاريخ بغداد ج14 ص195؛ وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص152

عبد الله بن مبارک :


لما استولى الناصر على طبرستان فوض إلى عبد الله بن المبارك القضاء وكان يرمى بالابنة فقال يا أمير المؤمنين أنا أحتاج إلى رجال أجلاد يعينونني فقال قد بلغني ذلك
محاضرات الأدباء ج1ص249 
وقتي که ناصر بر طبرستان چيره شد قضاوت را به عبد الله بن مبارک واگذار کرد – عبد الله متهم به بيماري ابنه بود - ؛ پس عبد الله گفت : اي امير مومنان ؛ من مردانيجَلُد (نيرومند) مي خواهم که من را در اين کار ياري کنند .
ناصر پاسخ داد : به ما خبر رسيده بود که تو مرداني جَلٍد(خوش پوست و عياش) مي خواهي!!! (جلد در زبان عربي به دو معناست) 

   خطيب بغدادى:

روى الذهبي عن  مكي بن عبد السلام الرميلي قال : كان سبب خروج الخطيب من دمشق إلى صور ، أنّه كان يختلف إليه صبيّ مليح ، فتكلّم الناس في ذلك. 
 سير أعلام النبلاء: 281/18.
ذهبي از مکي بن عبد السلام روايت کرده است که علت کوچ کردن خطيب بغدادي از دمشق آن بود که جواني خوش سيما در خانه او رفت و آمد مي کرد ؛ به همين جهت مردم در مورد او شروع به صحبت کردند !!! 

ابن الانماطى

ذهبي در مورد او مي گويد : 
الحافظ البارع مفيد الشام ...  وقال عمر بن الحاجب: كان إماماً ثقة حافظاً مبرزاً فصيحاً سألت عنه الحافظ الضياء فقال : حافظ ثقة مفيد إلا أنه
كثير الدعابة مع المُرد. 
تذكرة الحفاظ:  ج 4 ص 1404 ، سير أعلام النبلاء: ج 22 ص 174

حافظ متخصص ، آگاهي دهنده مردم شام ...
عمر بن حاجب در مورد او مي گويد : او امام و مورد اطمينان و حافظ و مشهور و خوش بيان بود ؛ از حافظ ضياء در مورد او پرسيدم پس گفت : حافظ است و پر فايده ؛ اما زياد با نوجوانان (ريش در نياورده) شوخي مي کند!!! 

يکي از امامان جماعت معاصر اهل سنت :

به اين مطلب که در کتاب فتاواي معاصره دکتر وهبة الزحيلي آمده است توجه نماييد : 
 



در اين کتاب به سوال يکي از مدرسين فقه شافعي و امام جماعت و خطيب نماز جمعه و استاد تجويد و سيره پاسخ گفته شده است ؛ وي مي گويد : 
بسياري از علوم ديني را در کشور هاي عربي به مدت 5 سال فراگرفتم ؛ و وقتي که به کانادا رسيدم ، از طرف تعدادي مراکز اسلامي و بسياري مساجد از من خواسته شد که جداي از فعاليت هاي تبليغي و امامت جماعت ، نماز جمعه را بر پا دارم . همچنين فقه شافعي و تجويد و سيره را نيز تدريس مي نمايم .
مشکلي که من از آن رنج مي برم و از خدا مي خواهم که من را از آن رها سازد و گناهاني را که من به سبب آن انجام داده ام را ببخشايد ، و تلاش بسياري کرده ام که از آن رهايي يابم ، همان کار قوم لوط است !!! 
سوال من آن است که آيا به نظر شما من از تمامي فعاليت هاي اسلامي خويش بدين سبب دست بردارم يا خير ؟ ...
اين مطلب نيز از روزنامه الراي العام کويت نقل شده است : 

 تحقيق از علماي ديني در پاکستان که در تجاوز جنسي به بيش از 500 کودک دست داشته اند !!!...

برخي از بزرگان معاصر وهابيت :

در اين زمينه سابقا در سايت مقاله اي نگاشته شده بود ؛ مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد : 

حاکمان اهل سنت متهم به اين کار :


وليد بن عبد الملك اموي :

وقتي برادرش سليمان جنازه او را ديد گفت : 
فقال أخوه بعدا له : أشهد أنك كنت شروبا للخمر ماجنا فاسقا ولقد أرادني على نفسي هذا الفاسق وأنا أخوه ، لم يأنف من ذلك .
البداية و النهاية ج 10 ، ص 13 ، باب باب قتل يزيد بن الوليد الناقص للوليد بن يزيد ؛ فوات الوفيات ـ محمد بن شاکر الکُتبي ـ ج 2 ، ‌ص 590 ، حرف الواو ترجمة الوليد بن يزيد ، رقم 566 ، 
برادرش بعد از او گفت : شهادت مي دهم که تو بسيار شراب مي خوردي و در پليدي غوطه ور بودي ؛ و اين بدکار مي خواست که با من عمل ناپسند انجام دهد با اينکه من برادر او هستم و از اين کار هيچ بدش نمي آمد .
ابن شاکر کُتبي مي گويد : و لقد راودني عن نفسي 

مامون و خاندان عباسي :

در اين زمينه در بخش يحيي بن اکثم موارد زيادي نقل شد . 

أبو الجيش حاكم دمشق ومصر:

او امير بر دمشق و مصر و مرزها بود و بعد از احمد بن طولون به حکومت رسيده و مردم با او بيعت کردند ؛ 
ذهبي در مورد او مي گويد :
كان جواداً ممدحاً شجاعاً مبذراً 
تاريخ الإسلام ج21/ص171
وي نيکوکار و ستايش شده و شجاع و بخشنده بود!!! 
و سپس خود وي در مورد ابوالجيش کلام ابن عساکر را نقل مي کند که گفت :
قال كان أبو الجيش كثير اللواط بالخدم معجبا به مجترئا على اللّه عز وجل في ذلك وبلغ من أمره في اللواط بهم أنه دخل مع خدم له الحمام فأراد من واحد منهم الفاحشة فامتنع الخادم واستحيا من الخدم الذين معه في الحمام فأمر أبو الجيش أن يدخل في دبره يد كرنيب غليظ مدور ففعل ذلك به فما زال الخادم يضطرب ويصيح في الحمام حتي مات. 
تاريخ مدينة دمشق ج17/ص48 - تاريخ الإسلام ج21/ص173 - الوافي بالوفيات ج13/ص261
ابو الجيش بسيار با غلامان لواط مي کرد و از اين کار لذت مي برد و بر خداوند در اين کار جرات پيدا کرده بود ؛ بدان حد که روزي با غلامان خود وارد حمام شد و خواست تا با يکي از ايشان مشغول گناه شود ؛ اما غلام قبول ننمود و از ساير غلاماني که در حمام بودند خجالت کشيد ؛ پس ابو الجيش دستور داد تا دسته ملاقه گرد و دايره اي شکل بزرگي را در پشت او فرو کنند ؛ پس چنين نمودند و وي در حمام دست و پا زده و فرياد مي کشيد تا مُرد !!! 
در پايان نيز تکرار مي نماييم که نظر اکثر علماي اهل سنت آن است که مرتکب اين عمل شنيع مي بايست حد بخورد ؛ و اين موارد که با سوء استفاده از فتواي سهل انگارانه عده اي از علماي اهل سنت در مورد تعزير مرتکب اين عمل پليد نقل شد , تنها توسط عده اي از ايشان که دين را بازيچه خويش قرار داده اند صورت گرفته است ؛ و نبايد اين کار را به همه ايشان سرايت داد .
موفق باشيد 
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقيقاتي وليعصر (عج)